چهارشنبه ۲۸ آذر
اشعار دفتر شعرِ شور و شیدایی شاعر سعید دهقان مروست
|
|
چه فرقي مي كند پاييز باشم يا بهاران
صدايي از گلوي شعله ها يا لحن باران
چنين كه نرگس و آلاله ها هم
|
|
|
|
|
سهم من حال و هوايي تازه و احساس ناب
شادي و شيدايي و شادابي و شعر و شراب
سهم من آزادي از اندوه هاي
|
|
|
|
|
اسطوره صدای دل انگیز روزگار
شرقی ترین ستاره آواز این د
|
|
|
|
|
توی کوله پشتیم گیلاس و نان و جام آب
در دلم در سینه ام مهتاب و صبح و آفتاب
روشنی در روشنی الماس احس
|
|
|
|
|
درفش زندگی بر دوش می خوانم ترانه
پرم از زندگی چون چلچله ها بی بهانه
من از عمق امید و عشق و مستی می
|
|
|
|
|
در آغوشم بگیر ای آفتاب زندگانی
دوباره زنده گردانم پر از شور جوانی
|
|
|
|
|
دنیای من
دنیای خاطرات نجیب
دنیای عشق های روان در جویبار فرصت امید
|
|
|
|
|
از تو می گویم که پژواک غزل های منی
آشنای شادی و غم های دنیای منی
می بری با خود مرا٬ تا لحظه تکوین
|
|
|
|
|
سفر به سمت سحر کن که کوچه بیدار است
سپیده منتظر است و افق پدیدار است
به یمن این همه فرصت٬ شکفته چو
|
|
|
|
|
اشک ستاره ام و صدای سکوت
و حافظه ابری که قلمرو فردا را
به میهمانی برف های فراوان می خواند
چه حس
|
|
|
|
|
چیزی نمی شود کم از این روزگارها
از آفتاب و سایه و از آبشارها
چیزی نمی شود کم از این ابر و آب و باد
|
|
|
|
|
اشک از جنس ستاره ،قلب از جنس سرود
زندگی را این چنین باید تنیدن تار و پود
تا که راز هستی از پرده بر
|
|
|
|
|
ریشه خواهم کرد در قلب خودم در باورم
در سکوتم در صدایم در حواس و خاطرم
وقت دلتنگی که می آید مرا غوغ
|
|
|
|
|
گم شدم پیدا شدم خورشید بی پروا شدم
من گذشتم از شب و آیینه فردا شدم
اولش دشوار و ناممکن می آمد در ن
|
|
|
|
|
چشمش پر از ستاره و قلبش شکوفه زار
او عاشق است،عاشق و شیدا و بیقرار
آری معلم است چنین مژده می دهد
|
|
|
|
|
شاداب وشادنوشم وهم شادی آورم
شاهد همین شماره اشعار دفترم
تا نبض من طنین طپش دارد و سرود
در عرصه ح
|
|
|
|
|
شما كه چهره شاداب باغ ها داريد
حواس وحوصله آفتاب را داريد
گرفته نبض گياه و درخت را دردست
به لب تر
|
|
|
|
|
دوست مي دارم ترا زيرا كه بي پرواتری
از پرنده از گياه از انس و جن و از پري
تو نمي ترسي از اين ديوار
|
|
|
|
|
صدا صداي شكفتن صدا صداي بهار
صداي چلچله چشمه صداي پاي بهار
صداي كف زدن برگها كه ميخوانند
سرود سبز
|
|
|
|
|
با لهجه ای صریح تر از آب و آفتاب
شاعرترین ستاره صبح سیاستم
در انتشار نسخه شبنامه غزل
من انتقاد م
|
|
|
|
|
سکوتم منفجر شد، شد شب تاریک من خورشید
غمم را گریه کردم شعر من پربارتر بارید
هوای نم نم بارانی اند
|
|
|
|
|
این جا پرنده شاعر و شیدای زندگی ست
با لهجه ای صریح که گویای زندگیست
بی وقفه رفت و آمد پروانه های ب
|
|
|
|
|
خود را عزیز دار و بزرگ و بزرگتر
با خود رفیق و همدم و هم آشیانه باش
غم را بگو که ترک کند خانه ترا
|
|
|
|
|
این جا که نیست آخر دنیا و روزگار
ما را هنوز مانده بسی صبر و انتظار
گر کنده مان نشسته به خاک و خلی
|
|
|
|
|
با آفتاب خاطره این جا کنار من
زیباتر از همیشه شب انتظار من
باید که بغض های فروخورده بشکنند
اشکی ب
|
|
|
|
|
بيا آرامش رويائي ما را برآشوب
حباب رنگي دنياي رويا را برآشوب
بيا با روشناي شعله خورشيد چشمت
غرور
|
|
|
|
|
ماه
چرا مرا فقط از دور دور می پایی
چرا به خلوت خاموش من نمی آیی
تو دور و دور ترینی ستاره دوری
شب
|
|
|
|
|
اره،تبر
و خش و خش خشک صدای سترونی معصوم
|
|
|
|
|
مثل یک پنجره باشیم پر از حس و نگاه
که نگاهی کند از اوج به بیراهه و راه
|
|
|
|
|
امید آن که دلت شوخ و شادمان تر باد
به شادمانی اندیشه کبوتر باد
کمال عشق و وفا در تو جلوه گر با
|
|
|