يکشنبه ۴ آذر
اشعار دفتر شعرِ برای تو شاعر بتول عباسی
|
|
لبان پر از رنگ عشقت
گفت : سلام
|
|
|
|
|
آهای
زائرِ مهربانِ چشمانِ نمورِ من
آهای
ره گم کرده یِ رویاهایِ دورِ من
|
|
|
|
|
بدنبال دلم میگردم
در کوچه های سکوت ، گم شده
دلم، دخترکی است که
بر لبانش قفل زدم
|
|
|
|
|
نامم
قلب توست
با تپشهایش
در وجودت
منتشر میشوم!
|
|
|
|
|
حوالی کدام کرانه
قدم میزنی؟
کدام دریا را
در اغوش گرفته ای؟
پاهای عریانت
زیارتگاه کدام موج ا
|
|
|
|
|
بوسه ای سرد
بر لبانم کاشت
احساسم یخ زد
قلبم مرد!
|
|
|
|
|
پنجره ها
شاهدانِ خاموشِ
رویاهایِ کوچه هایِ
عاشقی اند.
|
|
|
|
|
پروانه یِ من!
رقصت در زمین،
چشمک زدنت در آسمان،
هردو سراب است.
|
|
|
|
|
تو نباشی
کلماتم همه
زنده به گور میشوند
|
|
|
|
|
میخواهم
برای تو بسرایم
نمیتوانم
|
|
|
|
|
دیدم ساعت را
وقت رفتن شد
آخرین نفس...
|
|
|
|
|
اخرین جمعه پاییز
که هیچ
تمام پاییزها هم
بیایند وبگذرند
تمام فصلها هم
که تمام شوند
دو
|
|
|
|
|
اتاقم کوچک است
میهمانی ندارم جز
مورچه ها
پلکهایم بسته
دهانم قفل
اما گوشهایم شنوا
|
|
|
|
|
سکوت کردی و سکوت
من از سکوتت می ترسم
|
|
|