يکشنبه ۲ دی
اشعار دفتر شعرِ نافله ی شب های من شاعر حامی تنها
|
|
تنها كه باشي همه ي روزها و شب هايت يكجور مي گذرد .
|
|
|
|
|
میگذارم بتازاند همچون باد
|
|
|
|
|
چمدان هایم را بسته ام
معشوق را بوسیده ام
و چشم به راه دوخته ام
|
|
|
|
|
کاش فصلی نبود تا کوچی اتفاق بیوفتد کاش مهتاب نبود تا آفتاب به عشقش سینه چاک کند کاش با
|
|
|
|
|
ابری که چشمانم را نمی بیند و بر کویر شانه هایم نمی بارد همان بهتر که سهم دیگری باشد
|
|
|
|
|
کـاش می دانـســــــتی نفـس هــایـت حکم بــودنــــم را امــضــــا می کنند
|
|
|
|
|
دلم را باختـــــه ام به تو به نـــــــاز نگاهت به رحمتــی که این شب ها بر بال فرشتــگا
|
|
|
|
|
چشمانم را می بندم و به روزهای با تو بودن می اندیشم همه ی آن لحظه ها همه ی ثانی
|
|
|
|
|
این روزها آرام قدم بر میدارم بی آنکه کسی صدای گام هایم را بشنود دستانم را دیوارهای این
|
|
|
|
|
گلویی آبستن ِ بغض بغضی پاگرفته از رابطه ای نامشروع و من من و اشکی مانده پشت دروازه
|
|
|
|
|
چشمانت را ببند حتی برای چند ثانیه می دانم که آتشفشانی می شود فروزان آن ه
|
|
|
|
|
نبودن َ ت را ماتم نمیگیرم طلوع دیگر
|
|
|
|
|
رقص واژه ها را دیده ام اشک چشم ها را به تصویر کشیده ا
|
|
|