صفحه رسمی شاعر سید علیرضا دربندی
|
 سید علیرضا دربندی |
تاریخ تولد: | چهارشنبه ۳۰ شهريور ۱۳۶۲ |
برج تولد: |  |
گروه: | عمومی |
جنسیت: | مرد |
تاریخ عضویت: | شنبه ۳۰ فروردين ۱۴۰۴ | شغل: | آزاد |
محل سکونت: | بدون اطلاعات |
علاقه مندی ها: | بدون اطلاعات |
امتیاز : | ۸۶ |
| تا کنون 14 کاربر 31 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
درباره من:
سروده های طنز بنده بصورت اختصاصی فقط در سایت و محفل وزین شعر ناب تحت دفتری با عنوان طنزواره منتشر می شود
تذکر : شعر طنز به دلیل لحن و ساختار و کلام مختص به خود
برای همه گروه های سنی مناسب نیست |
|
|
|
اشعار ارسال شده
|
|
|
آنکه من خواستم هیچ وقت ندادی
صد نفر نمی خواستم ؛ سر راهم نهادی
گر دادنت عکس با خواست من است
گمان ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۳۷۲۰۵ در تاریخ سه شنبه ۲ ارديبهشت ۱۴۰۴ ۰۹:۰۱
نظرات: ۰
|
|
|
امروز برای خاطره بازی در سر حالُ هوایی داشتم
یادم آمد که دو رفیقِ با هم شفیقُ باحالی داشتم
یکی س ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۳۷۱۸۸ در تاریخ دوشنبه ۱ ارديبهشت ۱۴۰۴ ۰۷:۱۴
نظرات: ۰
|
|
|
تصور کن عشاق تاریخ را اگر در این عصر حاضر می‌شدند
عشق را رها کرده در جذب فالوور ؛ یکه و ماهر می شد ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۳۷۱۷۲ در تاریخ يکشنبه ۳۱ فروردين ۱۴۰۴ ۰۳:۵۸
نظرات: ۰
|
|
|
دوستی دارم که بد شانس و تا حدود زیادی مشنگ است
همه گویند زشت ولی خود گوید که خیلی هم قشنگ است
بر ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۳۷۱۵۰ در تاریخ شنبه ۳۰ فروردين ۱۴۰۴ ۰۳:۵۰
نظرات: ۶
| مجموع ۲۹ پست فعال در ۶ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر سید علیرضا دربندی
|
|
|
![]()
امروز 4 دی 1382 است
مرتضی وارسته باغدار معروف پسته که دارای سه فرزند شیره به شیره است به اصرار خیلی زیاد بهترین رفیقش عازم جیرفت است و حین رفتن دختر سه ساله اش به نام ستاره به طرز عجیبی بیق
|
|
|
|
|
![]()
حاج فتح الله رو توی راسته فرش فروش ها تقریبا همه می
شناختن ؛ از اون دست به خیر واقعیا نه از اونا که تا چند تا چشم ؛ کمک کردناشونو نبینه ؛ هیچ حرکتی نمیکنن
از مؤمنی هم که شهره عام
|
|
|
|
|
![]()
سیامک رو همه محل می شناختن ؛ جوان شر و شوری که به هیچ خلافی نه نمی‌گفت
و غزاله در همین محل زندگی می‌کرد و از قضا سیامک هم خواستگار پا به جفتش و عاشق و شیدای اون
اما غزاله مدتها بود
|
|
|
|
|
![]()
هورا تازه وارد چهارده سالگی شده بود اما اندامش بیشتر از سنش نشانش میداد ؛ یک زیبایی محسور کننده داشت که شبیه ش را فقط میشد در تابلوهای مینیاتوری به تاریخ پیوسته پیدا کرد
چشمانی به رنگ دریا
|
|
|
|
|
![]()
یک باد بد موقع شروع به وزیدن گرفته بود و جز بلند کردن گرد
و خاک حاصل دیگری نداشت
پیرمردی که سر مزار نشسته بود از جیب کتش یک دستمال بیرون آورده و روی دهانش گرفت
مزار جدید بود ؛ از آنجا ک
|
|
| مجموع ۹ پست فعال در ۲ صفحه |
