پنجشنبه ۱۷ آبان
|
آخرین اشعار ناب فرشاد نوری
|
توی ایستگاه منتظر بودم
پشت خط زرد ،بی حرکت
فکر مشکلات پی در پی
فکر سفره های بی برکت
.
توی ایستگاه منتظر بوده
پسری بی رمق با هدفون
فکر طرح برای تاتو هاش
نقش گیتار یا گرامافون؟
.
توی ایستگاه منتظر هستن
دخترای خسته از تکرار
بی تفاوت و کمی بی حس
به نگاه های معنی دار
.
توی ایستگاه منتظر مونده
کارمند ظاهرا نگران
فکر قسط های نزدیکش
پرتلاطم و پر از هیجان
.
توی ایستگاه منتظر بی حال
خانمی که بسته بود چشماش
فکر رنگ کردن ابرو
یا به فکر کاشت ناخن هاش
.
توی ایستگاه تنها بود
پیرمرد شصت و چندساله
از دیابتش پریشونه
از نبود دارو میناله
.
توی ایستگاه غمگینه
چشم های خسته ی سرباز
تو دلش داره میخونه
انگاری یه شعر یا آواز
.
توی ایستگاه سردرگم
دسفروش با ناله و فریاد
واسه آبرو و آیندش
با کنایه دست تکون میداد
.
توی ایستگاه منتظر بودیم
همگی با زندگی درگیر
وقتشه سوارشیم باهم
اومده قطار با تاخیر
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و مبین مشکلات جامعه بود