جمعه ۲ آذر
کمی به پیش بیا... شعری از فاطمه مستوفی
از دفتر سکوت خیس نوع شعر
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۱ ۲۱:۲۳ شماره ثبت ۹۹۲۹
بازدید : ۶۸۱ | نظرات : ۱۵
|
آخرین اشعار ناب فاطمه مستوفی
|
فکر می کنم
قلب من
در سکوت دستهای تو
چگونه می لرزد؟
کمی به پیش بیا...
و استحاله ی این مکعب انسانی را
در چشم هایم
احساس کن!
در غروب بغض رسیده ی تو بود
که من تاریخ را
از دریچه ی غربت
گاز زدم
کمی به پیش بیا...
و مرا از بی نهایت آینه ی قلبت
جستجو کن
فکر می کنم
افق
در عزلت عمودی دست های من
سایه انداخته است
و چگونگی انحنای ملموس زمان را
به استغفار کشانده ست
کمی به پیش بیا...
و استحاله ی این مکعب انسانی را
در چشم هایم احساس کن
این خیزش آه تو بود
این آتشفشان جهنده ی تکرار
که دست های عمودی مرا
به سنخیت افقی شانه های تو رساند
کمی به پیش بیا...
و شکستگی احساسم را
درک کن
و استحاله ی این مکعب انسانی را
در چشم هایم بخوان
نه! تو دوست نبودی
و عاشق هم
و من چقدر دیوانه وار
تاریخ را
از مغرب بغض تو
آهسته می چکم
قطره
قطره!
10/12/1391
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.