جـدایـی بین ما ؛یـک درس عـبرت بوده شاید
و درسی کـه گــرفـــتم کار قسمـت بوده شاید
نـمی دانــم چـرا بــایـد تو را از من بـگــیـرند
نمـی دانـم...!درایـن تـقـدیرحکمـت بوده شاید
سـوالـی مانده در ذهنم... چرا آخر جدایــی؟؟
...به نام مــا ازاول ایــن حـکـایت بوده شاید
برایت نقشه هایی چیده بودم...!کاش می شد..
نگو این نـقــشه چـیدن طبـق عادت بوده شاید
به گوشـم قصــه ها خـواندند از چشمم بیفتی
تــمـام مـاجـراهـا از حــســــادت بوده شاید
نه تـنها عــشـق من را دیــگران تحقیر کردند
به تـــعـــبـیر تو هم تــنها حـــقارت بوده شاید
به یک جایی رسیدم واژه هم ازمن بریدست
تــمام شعـــرمن مــشــتی شکایت بوده شاید
............................................................
وزن در هزج چهار رکنی
مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن فعولن
پا نوشت(حتما بخوانید).....................................................
با سلام خدمت همه دوستان و اساتید عزیزم.اول از همه عذر می خوام که دیر به دیر شعر میذارم.بذارید پای وسواس من روی شعرهام...
این شعر در ظاهر مخاطب خاص داره اما اصلا اینطور نیست.فقط خواستم یک جدایی و یک شکست رو در قالب تقدیر و دخالت دیگران بیان کنم
از تون خواهش میکنم بیایید روی ارتباط واژه ها و ابیات بیشتر بحث کنیم
اینجا هر جور نقدی آزاده حتی نقد مخرب و مغرضانه
با تشکر از همه شما
اواخر بهمن 91
در پناه حق...