مـن از دیـوار و هِـی دیـوار مـی تـرسـم
مـن از درهـای قـفـل و سـاعـت در خـواب مـی تـرسـم
مـن از تـنـهـایـی مـرغـانِ عـشـقِ در قــفـس مـی رنـجـم و
از نـالـه ی پـرسـوز نِـی مـی سـوزم و
بـر غـربـت و تـنـهـایـی یک یک مـسـافـرهـای شـهـر عـاشـقـان مـی گـریـم و
با رفـتـن مهـر و صـفـا از قـلـب هـای مهربان در رنج ام و تـب کرده مـی لـرزم
دلَـم دل دل کُـنـان
پـای قـرارش سـخـت
مـی لـنـگـد
چـه گـویـم
مـن کـه را
آخـر چـه سـان گـویـم
دلَـم شـیـریـنـی آرامـش رویـا
دلَـم یـک پـنـجـره مـی خـواهـد و یـک آبـی دریـا
دلَـم بـازی مـاهـی هـا بـه روی قـلـه ی امـواج مـی خـواهـد
دلِ مـن سـاز بـاد و رقـص گـنـدم زار و هـم آواز قُـمـری و غـزل خوانی بـلـبـل ها،
دلَـم خـنـدیـدن گـل ها ی دشـت و نـغـمـه ی پُـرشـور بـاران و
نـوازش هـای مــریــم بـا سـرانـگـشـتـان مـهـرآمـیـز شــبـنـم در سـحـرگـاهـان،
هَـمـی خـواهـد.
" مریم ... شیرین ناز "
بسیار زیبا و پر احساس بود