قید آرامش و آزادی ما را بزنید
از هیاهویِ شغالی به خدا ترسیدیم
بدعتی شوم به رسواییمان دامن زد
خرمن مزرعه را، آتش بی تردیدیم
سرو آزاده ی ما دستِ تبر میبوسد
بال پرواز چرا دل به قفس میدوزد
ذهن بیمار به دنبال بلا میگردد
در تب معصیت این خانه چرا میسوزد؟
رگ غیرت به لب تیغ بلا فرسودیم
چشم حسرت به پذیرایی خون آلودیم
سینه چاکیدن ما از سر نادانی بود
ما گنه کارترین حامی شیطان بودیم
باز هم سفسطه ای تازه و حکمی مسموم
باز هم وعده ی آزادی و جشنی و موهوم
باز هم بازی گم کردن یک صندُق رای
باز هم آمدن منتخبی قاصب و شوم
عکس دزدان قسم خوردی تاراجِ وطن
طرحِ وارونه ی اصلاح و نماینده شدن
با شعارِ بشتابید منم حامی زن
منم آن ناجی موعود و هواخواه وطن
حجره ها پر شده از طعمه ی کیک و چایی
عده ای جَو زده، دنبال شبی رویایی
حامیانی که طرفدارِ شغالان هستند
فاسد و بی خرد و مفت خورو هرجایی
رای ما فاتحه بر میهن یغما زده بود
حکم اعدام نفس در تن سرما زده بود
رای من، مهر به پای سندِ مرگ تو بود
رای تو تیر خلاصی به سرِ ما زده بود
دست از عادتِ تکرارِ خطا برداریم
پای این ساحلِ ویران شده فانوسی نیست
وطن ای کودک بی مادر صدپاره ی من
پدر چینی تو خوبتر از روسی نیست
افراغ اندیشه را پاس بداریم
بداهه ای کوتاه :
"مار پیچی طولانی است
زبان چسبناک
مار خوابیده
روی گنج های
آشکار و نهان
سرزمین من