یکی ناز دارست
در بند درد
یکی ناز کش
گمشده در نبرد
یکی پیش گریان
یکی پشت خواب
یکی غرق رویای خود
بی جواب
ندارد کسی دست بخشنده ای
کجا گم شده
معنی زندگی
جهانی که در درد پیچیده است
پناه مرا
مفت دزدیده است
من از خطه ی گریه هایم زمین
میازاری این جسم بی کینه
هین
صبور است
آری ولی بی کس است
همین بینوایی
برایش بس است
دگر پشت در پشت و با هم
کمیم
در این بی صدایی
همه با همیم
تو در راه رفتن
و من مانده ام
ببین سر به سر از غم آکنده ام
نفس میکشم
یا قفس میکشی
مرا با غمت عاقبت میکشی
نه وزنت
نه روحم دگر هیچ نیست
فقط شور بختی و تنهایی است
فقط
در پس پشت این بی وفا
صدای بلندی ز رسوایی است
من این خوابها را کجا دیده ام
چرا نور خورشید گم میشود
چرا هر چه بیدارتر میشوم
مرا نور امید
کم میشود !
تو گفتی که با من به سر میبری
مرا تا خود دردسر میبری
کنون غرق دردم
بیا ماه من
کجا این چنین
بی بصر میروی
کسی با من از دردهایت نگفت
دویدم
دویدوم
و رفتی تو مفت
گران بود داروی نوشیدنت
از آغوش من
گم شده بودنت
ببین من دگر دختر اخترم
ندارد پدر
سایه ای بر سرم
شب است از ازل تا ابد
وقتها
کجا تیره شد رنگ این
بختها
یکی نور میخورد و
تاریک شد
تو گویی که خورشید
در خیک شد
بیا باز بالا بیاور مرا
الا گرگ وحشی این قصه ها
بیا
تا به شاخت ندرد کسی
فرو رفته در جامه ات
کرکسی
مخور خون مردار
هر دم بسی
از این خواب
بیدار جوید کسی
و روزی تو را خواند او پیش تر
ستاند
به رای کسان نیشتر
زند بر رگ بی وفاییت
زخم
فرو پاشدت
کاخ تلبیس و وهم
به بینایی بی نهایت تو را
ز کوری و دوری
نماید جدا
برون آی
از این حجم درماندگی
از این خوک ارشد
از این بردگی
تو انسانی
اینجا زمین خداست
در آن هر چه نعمت فزاید
بجاست
اگر درد دادست
درمان بسی است
و در قعر حیوانیت
بی کسی است
مکن درد را سفره دار کسان
که بیرون شوی
از دل آسمان...
واگویه های عشق: زیبابنماران
بسیار زیبا و دلنشین بود
موثر و پر معنی
خوش آهنگ
ایام تسلیت