در این سرزمین ، باد مستولی است
صدای تو در باد گم می شود
تو فریادِ اندوهِ یک ملتی
که در ارگِ بیداد گم می شود
جهان روی آب است و سیّاس خواب
چه حال بدی دارد این محتضر
ز دینداری ما همین جمله بس
که سیر از گرسنه ندارد خبر
اگر ابر باشی و باران شوی
تبسم کند خاک بر آسمان
زمستان از این شهر هجرت کند
زمین پر شود از گلِ ارغوان
به دریا بگو : بی قرار توام
از این جوی یکروز خواهم گذشت
ز مکر پلیکان و خرچنگ ها
سرانجام پیروز خواهم گذشت 1
در آغاز در فکر مهتاب باش
و بنواز یکدم تنِ ماه را
به هر کورسو ساده دل خوش مکن
همین گونه گم کرده ای راه را !
پس آنگاه اندیشه ی نور کن
و از خدعه و مکر شیطان بترس
مبادا دوباره که جادو شوی
ز تکرار فصل زمستان بترس
به این واژه ها اعتنایی نکن
که: خود کرده را هیچ تدبیر نیست
عصا را به حرکت درآور ، ببین
که تدبیر در بندِ تقدیر نیست
1- اشاره به داستان «ماهی سیاه کوچولو» اثر زنده یاد صمد بهرنگی
8 اردیبهشت 1400 - البرز - فردیس
بسیار زیبا و حکیمانه بود
آموزنده
مبین مشکلات جامعه
یک سروده خوب و عالی