گوساله های سامری
رنجِ غربتِ دستهای بسته را،زنجیر میداندفقط
رد اشک آهوان مرده را، نخجیر میداند فقط
از فشار زندگی بابا شکست وخود شکن بر دارشد
آخرین فریاد خون را ،یک دم شمشیر میداند فقط
از زباله لقمه ی نانش ،زِ بَس بوی تعفن می دهد
درد مادر مرده را، یک آهِ بی تاثیر میداند فقط
یک پدر با دستهای خالی از خالی تَرش ، در جا شکست
حال روباهان بیرون از قفس،یک شیر میداند فقط
سفره ها بی نان و آبست ودرد گشنگی، زجر آور است
این تهی ماندن ،کف یک دیگ را،کفگیر میداند فقط
ملتی وامانده ودر اوج اند ،گوساله های سامری
آن یک ،از دین نام، آن یکی ،تکفیر میداند فقط
بسکه آقا زاده ها درگیر نکبت بازیند!!!
مادری ،آبرویِ بر بادرفته را ، تقدیر میداند فقط
کودکی بی آرزو ،نان آور، بابای افلیجش شده
بسکه معصوم است، فقر را ،یک درد بی تقصیر میداند فقط
آتش کل جهنم را درون یک بهشت افراشتیم
هیزم اما ،نقش خود یک قاب بی تصویر میداند فقط
حمیدرضانصرآبادی(طوفان)
بسیار زیبا و مبین مشکلات جامعه بود
دستمریزاد
موفق باشید