دیوانه ای درپشت شیشه
نه ، اینطوری نمیشه
چقدر یکریز، پُر از دلشوره ای حاد
بایستم پشت شیشه
اینقدرمجنون شدم، همچون فرهاد
که مُهر و آرمِ من
گشته یه تیشه
تو ای شیرینِ من !
هرجا که هستی ، بدان این فرهادت
رسوا شده به عالم
مبدل به یه فیلمش کرده دنیا
خدا نیاوَرَد آنهم چه فیلمی
مثلِ آن ، فیلمهای هندی ، پرازاحساس
گرچه ، گشته یک کلیشه
ولیکن رُندِ گیشه
یه روز ویلان به گرمای شدیدی
لولیده به صحرا
یه روز درحالِ غرق
دست و پازنان به آب سردی
لولیده به دریا
یه روزی هم حکایتم حکایتِ یه میشه
چراکنان توو بیشه
از فیلم عشق و عاشقیِ ما
چه عاید گشته بر ما (یعنی من و تو)
چه عاید شده تا حال بجز غم ؟
تو می گویی که دنیا ؟
گمان نمی کنم ای خوبِ من
حتی سی شِی
تو گویی آخرت ؟
آنهم گمان نمی کنم ای خوبِ من
چرا که زینهمه ، بجای شادی
دلِ هردویمان همیشه خونین است و ریشه ،
انگارهریک، ز ارواحِ سرگردانمان، روان پریشه
شیرین خانم در این قرن
یعنی تلخی
چرا ؟
چون همیشه ،
فکرِخویشه
مرا میخواهد بهر گاوآهن
زراعتهایی که ، به لطفِ خیشه
منِ دیوونه ی آزادی هم ،
ازاین جنونِ بی مانند،
کم مونده بکوبم، سر توو شیشه
همه دیوارها را ، دراین خانه
فرو ریختم
به لطفِ همانی که یه روزی ،
کوه را ، نقش میزد
بله منظورم آن نمادِ جاویدان شده ست،
بله همان ، مسئولِ کَند و کاو، تیشه
نمی خواهم دگر،
دیواری بمانَد
دیوار، یعنی قفس ، یعنی میله
حتی گر پشت آن ، پیدا باشد مثل شیشه
باید ، برگردم به اصل ام ،
همان اصلِ خاکی
رجوع کنم به ریشه
یه عمرست ، که آلوده شدم
به ماجرای جروبحثی ، شیرین
به خود می گفتم از قافله هیچوقت
نباید که عقب ماند
ولی حالا فقط ،
سکوت میشنود ازمن
فکر میکردم یه روزی
که این سعادتِ من ،
گره خورده به نیشه
الا یا ایها الناس
شیرین هم ،
شیرین های قدیمی
نمیدانم که این شیرینِ من
مذهبش کدام است
ازچه کیشه
انگار من را ،
فقط میخواهد بهرِ جرزِ دیوار
همه ش میگوید آیا ،
واریز شده حقوقِ این ماه ات ؟
همه ش پیگیرِ فیشه
کاشکی چشمم ، کمی هم آب میخورد
که زندگی دگر، درست میشه
ولی خوش باوری جُرم است دراین قرن
میدانم هیچ چیز، درست نمیشه
فعلاً که مدتی ست لیلای شیرینم
رفته است خونه ی باباش ،
همان خونه ی خونینِ ماقبل
منِ مجنون هم هر روز
مجنون تر میشوم از روزِ ماقبل
پس این دلشوره ی لعنتیِ من ،
به نظر تو ... ناشی از چه میشه ؟
فرجامِ این عقیم ، عشقِ لعنتیِ من ،
میگویی چه میشه ؟
فعلاً منم که سرگشته شدم به عمقِ دنیا
دنیا هرصبح ، چشمانِ همی پُف کرده ام را ،
که نشانی ، ز بیخوابی به روی بیخوابی ست
می بیند
به خود میگوید ای وای : دلم میسوزد بهرش
هموست دیوانه ای درپشت شیشه
بهمن بیدقی 99/10/27
روز میلاد حضرت علی اکبر
شبه پیغمبر
و روز جوان
مبارک