مهربانی
خدا
می دانم
من به لبخند تو گستاخ شدم
مهربانا
تو رحمان هستی
و به این کار گناهکار شدم
تو رحیمی
به بخشندگی ات
همه جا رسوای بازار شدم
تو خدایی
همگی می دانند
آفریننده خوبی هایی
همه از توست
تو رب اعلا
و من از آنِ تو هستم خدا
به خدایی تو ایمان دارم
بله! آری!
چنین شد روزی
خواندی ام تو به چنین توصیفی
که ملائک!
همه تسلیم شوید!
این چنین خوانده به آن مهمانی
که خلیفه است همین یک آدم
در زمین نیست جز او مولایی
همه حیران
همه مبهوت
همه افسرده و بیمار
در تعجب از چنین فرمانی
و به اذن تو خدا
بر کلوخی همه هی سجده زدند
برهمان خاک
که روزی آنها
گل سرشتند و به پیمانه زدند
و آنکه از روی غرور آتش
سر نیاورد به تعظیم مرا
با سجودهای بسی طولانی
و عبادت به شب ظلمانی
بر خدایش که فقط تو هستی
رانده شد
از در درگاهت وای
تا ابد ای همه ی زیبایی
دم تو گرم
خدای رحمان
من همان بنده ی بی پروایم
با هزاران سجده ی ناکرده
و خطاهای بسی ممنوعه
بازهم خوانی به درگاه خویش
به تولای خویش
به تمنای خود
به غرورم نکنی هیچ عذاب
من خدا کی هستم!
وای خداوند کریم
تو دگر کی هستی...
تهران زمستان 1399
مناجاتی بسیار زیبا و شورانگیز بود