برخیز و دلا پر زن، هنگام بهار آمد
گویا سوی بستانم، قاصد ز نگار آمد
یار آمد و یار آمد، بر دیده قرار آمد
صد غنچه به بار آمد، آوای هَزار آمد
بارانِ بهار آمد، صد گل به کنار آمد
گلبوته به گلبوته، گویی که قطار آمد
باد آمد و باد آمد، صد گَردِ سوار آمد
یارم به گلستان شد، از بهر شکار آمد!
عشق آمد و عشق آمد، یارم به دیار آمد
برخیز و بهار آمد، در پیش و جوار آمد
...
ای غنچه ی شادانم، بنگر به رخ یارم
بر دیده ی گریانم، بنگر به دل زارم
...
با آمدن یارم، غمخانه مصفا شد
صد سبزه و صد نسرین، صد لاله هویدا شد
هنگامه ی رقصیدن، هنگام تمنا شد
یار آمد و یار آمد، هنگام تسلا شد
دیرینه نگار آمد، هنگام تولا شد
بر جامه ی عریانم، صد روحِ مسیحا شد
بر من صنما رحمی، هنگام مدارا شد
بین قصه ی هجرانت، بر دیده معما شد!
برخیز و دلا بنگر، هنگام تماشا شد
بر قلب پریشانم، صد لاله محیا شد
...
ای غنچه ی شادانم،بنگر به رخ یارم
بر دیده ی گریانم،بنگر به دل زارم
...
صد خانه و کاشانه، شادان ز گلِ رویش
صد سلسله پیدا شد، در سلسله ی مویش
آمد به مشام دل، آن عطر و گل و بویش
برخیزم و بنشینم، خندان بروم سویش
قربان قدم هایش، من بنده ی آن خویَش
قربان دو چشمانش، بنگر به پرِ قویش!
بر دیده ی نمناکم، راهی شده از کویش
صد سجده به خاک آرم، صد خنده سوی هویش
صد چشمه به جوشیدن، بنگر تو بر آن جویش
هنگام نشاط آمد، بنگر به مهِ رویش
...
ای غنچه ی شادانم،بنگر به رخ یارم
بر دیده ی گریانم،بنگر به دل زارم
...
با آمدن یارم، هنگامه ی باران شد
سرفصل همه شادی، هنگامه ی احسان شد
گیسوی پریشانش، در باغِ دل افشان شد
بر چهره ی تاریکم، ماهی شد و تابان شد
یار آمد و یار آمد، بر دشت و به بستان شد
هنگام وفا آمد، هنگامه ی پیمان شد
صد چشمه به بستانم، با ولوله جوشان شد
بر سبزه غزال آمد، هنگامه ی جولان شد
برخیز و دلا بنگر، یارم سوی کنعان شد
جان آمد و جان آمد، یارم روی ایوان شد
...
ای غنچه ی شادانم،بنگر به رخ یارم
بر دیده ی گریانم،بنگر به دل زارم
...
مهدی بدری(دلسوز)
بهاریه بسیار زیبا و دلنشین بود
موفق باشید