چهارشنبه ۷ آذر
خزان زندگی شعری از حسین هاشمی
از دفتر عشق مجازی نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ جمعه ۲۲ اسفند ۱۳۹۹ ۰۰:۵۳ شماره ثبت ۹۶۵۵۰
بازدید : ۲۱۹ | نظرات : ۲
|
آخرین اشعار ناب حسین هاشمی
|
در بهار زندگی عمرم خزانی میکند
لحظه های غربتم معکوس شماری میکند
غربتی دارم از این شبهای یلدایی دراز
غربتی همرنگ موهای عزیزم چون سیاه
بی وفای های تو از غربت هم سنگینتراست
زنده ماندن بیتو از زندان برایم بدتر است
میتوانستم برایت روز و شب شاعر شوم
میتوانستم برایت لحظه ها عاشق شوم
پایه به پایم بود اگر پاهای تو در این شبا
پای لخت در این زمستان میدویدم تا سما
میشود باز هم کنار هم بمانیم لحظه ها
گر تو باشی میشود تکرار و تکرار خنده ها
عشق تو یک لحظه بود آمد خرابم کرد ورفت
آتشی بر جان من اندوخت و ویران کرد و رفت
سالیان هم بگذرد عشقت زیادم نگذررد
راهیه کوه و بیابان هم شوم قلبم زعشقت نگذرد
من تو را باجان دل محفوظ کردم در دلم
تا قیامت هم به چشمهای تو من عاشقترم
عشقه من از عشق لیلی های دنیا بهتر است
عشقه من از دست من افسوس هنوز هم خسته است
آرزویم بود خوشبختی برای لحظه هات
بی خبر ماندم ندارم من خبر از لحظه هات
ساز رفتن میزدی رفتی که رفتی تا هنوز
ساز عشقت میزدم عاشقترینم من هنوز
عشق تو در این دلم هر روز فریاد میزند
عشق تو تیشه به روحم ضربه بر دل میزند
میزند این قلب من تنها بیاد لحظه ای
تو کنارم باشی و همراه من در خانه ای
قول دادم بعد تو زنده بمانم خوب قبول
بعد تو گریه نداریم باشه عشقم این قبول
حال من خوب و خوش است باور نکن
زنده بودن بعد تو بدقولیه باور نکن
بعدها تو این گریه ها سوی چشامو خورده اند
بعد تو حتی طعامم گربه ها میخورده اند
بعد تو دیگر برایم زندگی پوچی شده
روز و شب حتی خدا هم واسه من شوخی شده
از خدا دارم گلایه بی کران بعد تو هر لحظه ام گشته خزان
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار
عالی
بود