سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        من اگر شعر میشدم یک روز

        شعری از

        سید علی ساداتی

        از دفتر شعرناب نوع شعر چهار پاره

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۵ اسفند ۱۳۹۹ ۰۰:۴۹ شماره ثبت ۹۵۹۷۴
          بازدید : ۳۵۶   |    نظرات : ۱۳

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر سید علی ساداتی

        من اگر شعر می شدم یکروز ، 
        غزلی عاشقانه می گشتم ، 
        غزلی با ردیف « چشمانت »
        که بسی شاعرانه می گشتم ، 
        یا که یک چارپاره ی غمگین ، 
        که ز هجران یار ، می نالد 
        با وجودی که پاره پاره شده ، 
        جز تو چیز دیگر نمی‌خواند ،
        گاه ترجیع بند می شدم اصلا، 
        که سخن گفته  با تو و بی تو ،  
        هر کجا می رود ، میاید باز
        پیش ترجیع خویش، یعنی تو 
        یا که یک مثنوی ، که در هر بیت
        مینوشتم دوباره قافیه را ، 
        هی تو را میزدم صدا ، جانا!
        هر زمان با ردیف های جدا ،
        گاهگاهی «سپید» می گشتم 
        خارج از وزن ها و قافیه ها 
        مینوشتم برون ز قالب ها
        اسم زیبا و دلفریب تو را
        میشدم یک دوبیتی کوتاه
        صاف و ساده ، سریع و معمولی
        مینوشتم که «دوستت دارم»
        با کلامی عجیب : عشقولی!
        شایدم یک قصیده ی رنگین
        که تو را وصف می‌کند هر بار
        در پس پرده های ابیاتش ،
        هی تو را میزند صدا انگار
        شایدم قطعه میشدم یک روز
        قطعه با محتوای عرفانی
        مینوشتم در آن پس از حمدت ،
        که تو اصلا خدای دورانی !
        میشدم مثل آن مسمط که
        عاشق خسته و تباهت شد 
        و تمامی «رشته» های آن ، 
        «بندِ» گیرایی نگاهت شد
        من اگر شعر میشدم یکروز ،
        قالبم هر چه بود مال تو بود
        در میان تمام رویا ها ، 
        آرزویم فقط وصال تو بود
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        چهارشنبه ۶ اسفند ۱۳۹۹ ۱۲:۵۳
        درود بزرگوار
        بسیار زیبا و شورانگیز بود
        سرشار از احساس خندانک
        سید علی ساداتی
        سید علی ساداتی
        جمعه ۸ اسفند ۱۳۹۹ ۱۱:۵۰
        درود و سپاس خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سلمان مولایی
        چهارشنبه ۶ اسفند ۱۳۹۹ ۱۷:۴۱
        سلام

        و

        در آمیختن احساسی راستین با طنزی ملیح و حتی کلماتی بسیار معمول و خالی از ادبیت در کنار هنرمندی شاعر در خلق و کشف ارتباط های موجود در قالب های شعری با حالات روحی و فعلی بین عاشق و معشوق ، این شعر بلندبالا و دوست داشتنی را آفریده است .
        اتفاقی فرخنده که در فرم از چیرگی شاعر بر عروض و قافیه خبر می دهد و در محتوا و معنا از باریک اندیشی و دقت نظر و البته ذهن مخیل او نشانی دارد اما چه رخدادی در این شعر وجود دارد که آن را علاوه بر داشتن شعریت تکنیکی و ساختاری ، تازه و بدیع جلوه می دهد ؟
        شاعر از عناصری بسیار آشنا برای خلق این تازگی سود جسته است ، او با ذکر واژه ها و اصطلاحات مرسوم در شعر و سپس ایجاد موقعیتی که به ذهن خواننده فرصت کشف و شهود می دهد ، اقدام به نوسازی کلمات و حالاتی می کند که قبلاً بسیار شنیده ایم و برای این کار نیازی به استفاده از کلماتی خاص و برجسته که بیشتر جنبه فاضل نمایانه دارند ، نمی بیند و برای ساختن تصویر از ساده‌ترین واژه ها به سمت یافتن دورترین تصویر که دارای موازنه بین دو سوی اش باشد ، حرکت می کند و درست همین جاست که در خواننده هیجانی ایجاد می کند که بلندی شعر در نظرش شیرین جلوه می کند و دوست ندارد این تصاویر تمام شوند و از سویی دیگر با شاعر به همذات پنداری می رسد و در شعر خود را دخیل می بیند و همین دخالت داشتن است که طعمی دلخواه در کام او بوجود می آورد .
        یکی از آرایه های ادبی که بسامد بالایی در این شعر دارد ایهام است ، ایهامی که به ذهن اجازه می دهد به چندین معنا در آن واحد فکر کند و یکی را برگزیند و یا چندین مفهوم در ذهن او متبادر شود و این اتفاق بیشتر در زمان استفاده ی شاعر از نام های قوالب و نام عناصر دخیل در آن ها روی می دهد .

        فرصتی اگر دست می داد بیشتر به بازنمایی آرایه های لطیف پنهان در شعر می پرداختم ولی همین که سعادت خواندن شعری چنین دلربا نصیب شد ، مسرورم و از شاعر ممنون هم به لحاظ شعر و هم به لحاظ پنجره نقدی که این روزها خیلی ها جرأت شنیدن اش را حتی ندارند و فقط برای دیگران نسخه های گیج می پیچند و ادعاهای من آن ام که رستم بود پهلوان ، ذکر مدام شان شده است .
        سید علی ساداتی
        سید علی ساداتی
        جمعه ۸ اسفند ۱۳۹۹ ۱۱:۵۰
        درود جناب مولایی ، از اظهار لطفتون سپاسگزارم خندانک
        ارسال پاسخ
        وحید سلیمی بنی
        چهارشنبه ۶ اسفند ۱۳۹۹ ۱۹:۳۷
        من اگر شعر می شدم یکروز ،
        غزلی عاشقانه می گشتم ،
        غزلی با ردیف « چشمانت »
        که بسی شاعرانه می گشتم ،
        یا که یک چارپاره ی غمگین ،
        که ز هجران یار ، می نالد
        با وجودی که پاره پاره شده ،
        جز تو چیز دیگر نمی‌خواند ،
        گاه ترجیع بند می شدم اصلا،
        که سخن گفته با تو و بی تو ،
        هر کجا می رود ، میاید باز
        پیش ترجیع خویش، یعنی تو
        یا که یک مثنوی ، که در هر بیت
        مینوشتم دوباره قافیه را ،
        هی تو را میزدم صدا ، جانا!
        هر زمان با ردیف های جدا ،
        گاهگاهی «سپید» می گشتم
        خارج از وزن ها و قافیه ها
        مینوشتم برون ز قالب ها
        اسم زیبا و دلفریب تو را
        میشدم یک دوبیتی کوتاه
        صاف و ساده ، سریع و معمولی
        مینوشتم که «دوستت دارم»
        با کلامی عجیب : عشقولی!
        شایدم یک قصیده ی رنگین
        که تو را وصف می‌کند هر بار
        در پس پرده های ابیاتش ،
        هی تو را میزند صدا انگار
        شایدم قطعه میشدم یک روز
        قطعه با محتوای عرفانی
        مینوشتم در آن پس از حمدت ،
        که تو اصلا خدای دورانی !
        میشدم مثل آن مسمط که
        عاشق خسته و تباهت شد
        و تمامی «رشته» های آن ،
        «بندِ» گیرایی نگاهت شد
        من اگر شعر میشدم یکروز ،
        قالبم هر چه بود مال تو بود
        در میان تمام رویا ها ،
        آرزویم فقط وصال تو بود
        سید علی ساداتی

        سلام

        و

        در آمیختن احساسی راستین با طنزی ملیح و حتی کلماتی بسیار معمول و خالی از ادبیت در کنار هنرمندی شاعر در خلق و کشف ارتباط های موجود در قالب های شعری با حالات روحی و فعلی بین عاشق و معشوق ، این شعر بلندبالا و دوست داشتنی را آفریده است .
        اتفاقی فرخنده که در فرم از چیرگی شاعر بر عروض و قافیه خبر می دهد و در محتوا و معنا از باریک اندیشی و دقت نظر و البته ذهن مخیل او نشانی دارد اما چه رخدادی در این شعر وجود دارد که آن را علاوه بر داشتن شعریت تکنیکی و ساختاری ، تازه و بدیع جلوه می دهد ؟
        شاعر از عناصری بسیار آشنا برای خلق این تازگی سود جسته است ، او با ذکر واژه ها و اصطلاحات مرسوم در شعر و سپس ایجاد موقعیتی که به ذهن خواننده فرصت کشف و شهود می دهد ، اقدام به نوسازی کلمات و حالاتی می کند که قبلاً بسیار شنیده ایم و برای این کار نیازی به استفاده از کلماتی خاص و برجسته که بیشتر جنبه فاضل نمایانه دارند ، نمی بیند و برای ساختن تصویر از ساده‌ترین واژه ها به سمت یافتن دورترین تصویر که دارای موازنه بین دو سوی اش باشد ، حرکت می کند و درست همین جاست که در خواننده هیجانی ایجاد می کند که بلندی شعر در نظرش شیرین جلوه می کند و دوست ندارد این تصاویر تمام شوند و از سویی دیگر با شاعر به همذات پنداری می رسد و در شعر خود را دخیل می بیند و همین دخالت داشتن است که طعمی دلخواه در کام او بوجود می آورد .
        یکی از آرایه های ادبی که بسامد بالایی در این شعر دارد ایهام است ، ایهامی که به ذهن اجازه می دهد به چندین معنا در آن واحد فکر کند و یکی را برگزیند و یا چندین مفهوم در ذهن او متبادر شود و این اتفاق بیشتر در زمان استفاده ی شاعر از نام های قوالب و نام عناصر دخیل در آن ها روی می دهد .

        فرصتی اگر دست می داد بیشتر به بازنمایی آرایه های لطیف پنهان در شعر می پرداختم ولی همین که سعادت خواندن شعری چنین دلربا نصیب شد ، مسرورم و از شاعر ممنون هم به لحاظ شعر و هم به لحاظ پنجره نقدی که این روزها خیلی ها جرأت شنیدن اش را حتی ندارند و فقط برای دیگران نسخه های گیج می پیچند و ادعاهای من آن ام که رستم بود پهلوان ، ذکر مدام شان شده است .
        سلمان مولایی


        شبد عید است و یار از من چغندر پخته می خواهد
        خیالش می رسد من گنج قارون زیر سر دارم

        درود و سلامی دوباره به تمام دوستان عزیزم در شعر ناب
        حاشیه ها که ولن کن نیستند و خدا را شکر هزاران بار که دنده من هم پهن است و دل می دهم به هر که دل بدهد به شعر چون می دانم بسیاری از دوستان در شعر ناب هدفی ندارند جز شعر و شعر و شعر.
        اما چه باعث شد دوباره قلم در انگشتان دستم بجنبد.
        نه دلیلم حذف برخی نظرات بود توسط افرادی که در کسوت آموزگار برای برخی دوستان جامه به تن کرده اند نه آه و واویلا که ساحت مقدس شعر بر باد رفته و گردن هتاکان به شعر را به تیغ بسپارید که معتقدم شعر از آن چه می دانیم و هست کامل تر شایسته تر قدرتمندتر و داناتر است که بخواهد فردی را حجت قرار دهد برای صحتش یا فردی را در تعارض با خود ببیند و فریاد و فغان سر دهد.
        با این مقدمه می رسیم به سایش اثر سید علی ساداتی و پنجره سبزی که سلمان مولایی یکی از دانندگان دانای شعر ناب در پای آن گشوده است.
        هیجان آنی و بی اختیاری
        بی تردید سید علی ساداتی در بند اول و دوم این اثر در قافیه دچار لغزش شده و بد بند اول با قوافیه گرفتن عاشقانه و شاعرانه ایطا جلی دارد که با حذف «انه» الحاقی به قافیه عاشق می ماند و شاعر که البته واضح است قافیه نیستند. یادم هست چندی پیش چنین تذکری به یکی از کاربران دیگر سایت دادم که نه تنها حذف شد بلکه در ادامه اش موج تنفر از شعر و شاعران صفحات سایت را پر کرد و تف و لعنت به قواعد عروض و قافیه که باز هم مثل همیشه با چند ترکش سرد غائله اش خوابید.
        اما ایراد بند دوم قوافی این اثر سید علی ساداتی برمی گردد به قوافیه کردن شناسه سوم شخص« َ د » که به نال و خوان افعال بن امر و نفی از دو مصدر مختلف پیوند خورده که این ها هم با هم هم قافیه نیستند و البته با دستبردی جزئی می توان آن را رفع عیب کرد.
        بعد از این بحث فنی، به نظر می رسد عزیز دلم سلمان، در واکاوی آن دچار هیجان آنی شده و بی اختیار از چشم تیزبینش این نواقص آشکار پنهان مانده است و باید دلیل آن را در هیجان آنی ای جستجو کرد که گه گاه یقه شاعران را می گیرد و از آن ها به منتقدان دست به قلم جاری و ساری می شود.
        در واکاوی این معضل، بی تردید نمی توان وجود احساس را که بخشی کارا و اصل ساز در شعر است نادیده گرفت ولی مرور این نکته هم خالی از لطف نیست که احساس عنان گسته می تواند مقدمه ای باشد برای عدول از قواعد که در آسیب شناسی اشعار تنها توصیه ی شخصی بنده بر این است که پس از خلق اثر صاحب کار می تواند مروری دیگر و دیگر بر محتوای اثر و به کارگیری قواعد داشته باشد تا چنین جزئیاتی اثر را از سلامت دور نکند.
        به هر حال آن چه سلمان را پس از خواندن این اثر دچار کرده یقه من را هم گرفته که این کار را باید کاری با ارزش بدانم و بخوانم و تبریک بگویم به خالقش که بی تردید آثار نوید دهنده این نکته است که آثار آتی او هم قابلیت خواندن و فیض بردن دارد.
        عزت زیاد
        وحید سلیمی بنی
        ششمین روز آخرین ماه انتهای قرن 14 خورشیدی به روایتی
        سلمان مولایی
        سلمان مولایی
        چهارشنبه ۶ اسفند ۱۳۹۹ ۲۱:۳۸
        سلام

        و

        وحید جان سلیمی نمی دانی چقدر حس خوب و دلچسبی ست که در میان تمام غوغاها ، دوستانی داشته باشی که حضورشان از آرامشی وصف ناپذیر سرشار است و حال دل ات را خوش و خرم می دارند و بی تردید یکی از عزیزترین های شان سلیمی بنی ست .
        اما در خصوص هیجان آنی هم موافق ام به آن چه گفتی چرا که واقعاً دچار این هیجان شدم و هم مخالف چرا که در برای من در چهار پاره تنها رعایت وزن و داشتن قافیه به دلخواه عادی شده است و باور کن اصلا به این مواردی که گفتی دقیق نشدم ولی در هر روی کاملا حق به سوی تو است چون همیشه ...
        راستی مگر می شود شاعر باشی و شعر را رها کنی و بچسبی به حواشی ؟؟
        شاعر حقیقی که باشی هرگز چنین کاری از تو ساخته نیست حتی اگر مجبورت کنند باز هم شعر به تو اجازه نمی دهد که در جرگه ی غوغا سالاران خاله زنک داخل شوی و من به شعر ایمان دارم و مسلمان اش هستم و از توانایی های بی اندازه اش آگاه ...
        اما حرف آخر م این که در طی این سال ها از این جور عجایب الخلقه ها بسیار دیده ام و دیده ایم که درست همان گونه که غوغا می کنند در غوغا نیز خاموش می شوند و در خموشی فراموش ...
        ارسال پاسخ
        سید علی ساداتی
        سید علی ساداتی
        جمعه ۸ اسفند ۱۳۹۹ ۱۱:۵۱
        سلام و سپاس ،
        متشکرم از نکاتی که ذکر فرمودید خندانک
        ارسال پاسخ
        سید علی ساداتی
        سید علی ساداتی
        جمعه ۸ اسفند ۱۳۹۹ ۱۱:۵۱
        خندانک
        مجتبی شهنی
        پنجشنبه ۷ اسفند ۱۳۹۹ ۰۰:۲۱
        درود بزرگوار
        بسیار
        عالی
        بود خندانک
        سید علی ساداتی
        سید علی ساداتی
        جمعه ۸ اسفند ۱۳۹۹ ۱۱:۵۲
        درود بر شما
        متشکرم خندانک
        ارسال پاسخ
        مجتبی شهنی
        پنجشنبه ۷ اسفند ۱۳۹۹ ۰۰:۲۱
        خندانک خندانک خندانک
        محمد باقر انصاری دزفولی
        پنجشنبه ۷ اسفند ۱۳۹۹ ۲۰:۴۳
        بداهه ای تقدیم شعر زیبای شما
        شعرشما
        شعله شمع
        پروانه است
        ساغرو ساقی و
        باده ی عشق
        در میخانه است
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        سید علی ساداتی
        سید علی ساداتی
        جمعه ۸ اسفند ۱۳۹۹ ۱۱:۵۲
        اردتمندم خندانک
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        5