به نام یگانهسرایندهی دیوان آفرینش!
ای تو، غزلِ جاری، در شعرِ گلِ احساس!
امواجِ دلِ من را، با عاطفهات بِشناس!
در قابِ سپیدِ جان، تصویرِ تو را دیدم؛
روحم به تپش افتاد از واکنشِ احساس!
البته که ممنونم، از نحوهی برخوردت،
با حسّ دلم؛ وقتی، شد بهرِ تو آس و، پاس!
گفتی که تو را خواهم، با موجِ نوی قلبم؛
رفتی و شد آشوب این، بحرِ دلِ بس حسّاس!
آه از طرفی دیگر، رفتارِ تو بخشیدهست،
حسّ نگهِ جان را، نایابترین الماس!
صد رنج و جفا دادی، شطرنجِ دلِ من را؛
این مهرهی دل، امّا، با تو، برود در تاس!
موزون شده شعرِ دل، با وزنِ نفسهایت؛
آهنگِ خوشی دارد، هر قطعهی قلبِ آس!
آوای تو پیچیده، در دستگهِ قلبم؛
در خوانشِ احساسم، آوازِ تو گشته، باس!
مانندِ رگِ خونی، جاری شدهای در جان؛
مانندِ رگِ آبی، دادی به دلم صد یاس!
از بس که تو شادی را، دادی به گلِ قلبم،
سرتاسرِ جانم شد، چون دشتِ گلِ ریواس!
حالا چه بنامم من، رفتارِ غریبت را؛
آرامشِ محض و، گه، سرچشمهی صدها هاس؟!
***
~~~~~/______________~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
پ. ن:
نکاتی پیرامون برخی از آرایههای ادبی غزل جاری: (آرایهی واجآرایی در ابیات غزل موجود است؛ تنها در مواردی خاص بدان اشاره میشود.)
* «ای تو، غزلِ جاری، در شعرِ گُلِ احساس/ امواجِ دلِ من را با عاطفهاَت بِشْناس»:
«ای تو، غزلِ جاری»: تشبیه. «غزلِ جاری»: استعارهی مکنیه. «شعرِ گُل» و «گُلِ احساس»: تشبیه بلیغ. «غزل» و «شعر»: مراعات نظیر. «امواجِ دل»: استعارهی مکنیه.
* «در قابِ سپیدِ جان، تصویرِ تو را دیدم/ روحم به تپش، افتاد از واکنشِ احساس»: »: «قابِ سپیدِ جان»: تشبیه. «قاب» و «تصویر»: مراعات نظیر. «روحم به تپش افتاد»: استعارهی مکنیه. «واکنشِ احساس»: استعارهی مکنیه.
* «البته که ممنونم، از نحوهی برخوردت،/ با حسّ دلم؛ وقتی، شد بهرِ تو آس و، پاس»: «حسّ دلم»: استعارهی مکنیه. «وقتی _دلم_ شد بهرِ تو آس و پاس»: استعارهی مکنیه. «آس» و «پاس»: جناس ناقص اختلافی. «دل» و «آس»: ایهام تناسب به «آسِ دل».
* «گفتی که تو را خواهم، با موجِ نوی قلبم/ رفتی و شد آشوب این، بحرِ دلِ بس حسّاس»: «گفتی» و «رفتی»: سجع متوازی. «موجِ نوی قلبم»: استعارهی مکنیه. «بحرِ دل»: تشبیه بلیغ. «دلِ بس حسّاس»: استعارهی مکنیه. «آشوب» و «بحر»: مراعات نظیر.
**. ترکیب «موجِ نو» (در مفهوم قالبی شعری) و نیز واژهی «بحر» (بحر و اوزان شعر) » ایهام تناسب دارند با واژگانِ «غزل» و «شعر» در ابیات پیشین و دیگر اصطلاحات شاعرانهی غزل جاری.
* «آه از طرفی دیگر، رفتارِ تو بخشیدهست،/ حسّ نگهِ جان را، نایابترین الماس»: «حسّ نگه»: استعارهی مکنیه و حسآمیزی. «نگهِ جان»: استعارهی مکنیه. «نایابترین الماس»: استعارهی مصرّحه از خوبی و مهربانی.
* «صد رنج و جفا دادی، شطرنجِ دلِ من را/ این مُهرهی دل، امّا، با تو، برود در تاس»: «رنج»؛ «جفا» و «شطرنج»: واجآرایی (تکرار واج «ج») «رنج» و «شطرنج»: جناس متوّج. «شطرنجِ دل»: تشبیه بلیغ. «مُهرهی دل»: تشبیه بلیغ. «شطرنج»؛ «مُهره» «دل» و «تاس» مراعات نظیر.
* «موزون شده شعرِ دل، با وزنِ نفَسهایت/ آهنگِ خوشی دارد، هر قطعهی قلبِ آس»: «موزون»؛ «شعر» و «وزن»: مراعات نظیر. «شعرِ دل»: تشبیه بلیغ. «وزنِ نفَس»: استعارهی مکنیه. «قطعهی قلب»: واجآرایی و نیز به وجهی استعارهی مکنیه و به وجهی دیگر، تشبیه بلیغ. _در اینجا منظور از «قطعه»، قالب شعری نیست؛ بلکه اصطلاح موسیقایی آن مورد نظر است؛ «تکّهای از موسیقی که از چند جمله تشکیل میشود و هرکدام از آنها دارای معانی کامل است»؛ با توجّه به توضیحی که گذشت، هرچند واژهی «قطعه» (در هر دو معنی) با واژگان «موزون» و «وزن» مراعات نظیر دارد)؛ امّا در اینجا با واژهی «شعر»: ایهام تناسب دارد؛ ضمنا با واژهی «آهنگ» در بیت جاری و نیز با واژگان «آوا»؛ دستگه»؛ «خوانش»؛ «آواز» و «باس» در بیت بعدی، مراعات نظیر دارد._ «قلبِ آس»: دل آس و پاس مورد نظر است و ایهامِ تناسبی ضمنی دارد به اصطلاح «دلِ آس= آسِ دل».
«آوای تو پیچیده، در دستگهِ قلبم/ در خوانشِ احساسم، آوازِ تو گشته، باس»: «دستگهِ قلبم»: تشبیه بلیغ. (دستگه، مخفّف دستگاه: یک آهنگ کامل موسیقی.) در بیت مورد اشاره، بین این واژگان، آرایهی مراعات نظیر جاری است: «آوا»: «پیچیده»؛ «دستگه»؛ «خوانش»؛ «آواز» و «باس= بمترین صدای مرد در موسیقی؛ بمترین و بزرگترین ساز زهی در ارکستر. [فر.] معین»؛ در ضمن واژگانِ «خوانش» و «احساس» در بیت جاری، با واژگانِ «موزون»؛ «شعر» و «وزن» در بیت پیشین و دیگر اصطلاحات شاعری غزل جاری، مراعات نظیر دارند.
* «مانندِ رگِ خونی، جاری شدهای در جان/ مانندِ رگِ آبی، دادی به دلم صد یاس»: بیت تصویرسازی همراه با دو تشبیه و نیز چند واجآرایی دارد. «رگِ آب»: استعارهی مکنیه. «یاس»: استعارهی مصرّحه از طراوت و خوبی. (ایهام تضاد با واژهی «یأس» به معنای ناامیدی.)
* از بس که تو شادی را، دادی به گُُلِ قلبم/ سرتاسرِ جانم شد، چون دشتِ گُلِ ریواس»: «گُُلِ قلبم»: تشبیه بلیغ. «شادی» و «دادی»: جناس ناقص اختلافی. «سرتاسرِ جانم شد، چون دشتِ گُلِ ریواس»: تشبیه. «دشتِ گُلِ ریواس»: استعارهی مصرّحه از طراوت و شادابی. (خاصیت ریواس، شادابیآفرینی و طراوتبخشی است.)
* «حالا چه بنامم من، رفتارِ غریبت را؟/ آرامشِ محض و، گه، سرچشمهی صدها هاس»: «هاس»: هراس؛ بیم. پارادوکسیال و متناقض بودنِ رفتار محبوب در بیت جاری و دیگر ابیات غزل جاری، مشهود است.
***
چه پارادوکس غریبی است عشق!
میپژمراند؛
میسوزاند؛
نابود میکند؛
و باز،
زندگی میبخشد!
(زهرا حکیمی بافقی، کتاب صدای پای احساس)