دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی
« دانش حق »
کار دانایی و دانش ، همه بر دست خداس
پیش دانایی حق ، دانش ما همچو گداس
دانش هـر نفـری گر به تجمل بُوَدش
دانش حق نَـبُوَد ، دانش آن لفظ اداس1
جان من دانش ما ، دانش حق نیست که نیست
دانش حق بُوَد از دانش ما فرد جداس
درد و درمان زِ خدا ، هر دو بُوَد بهر بشر
دانش حق بُوَد آن ، درد بشر را چو دواس
صوت آن دانش حق بین، که جهان پُر شده اس
سر به سر روی زمین پر زِ همین صوت وصداس
ماه و خورشید چو یک دایره اند دور زمین
دور تا دور فلک ، پُر زِ همین دایره هاس
گردش و دور زمین را ، به که نسبت بدهیم
گر نگوئیم که این قدرتی از دست خداس
کهکشان و فلک و گردش افلاک زِ کیست
بیخرد این بتوان گفت : که از قدرت ماس
آن دُب اکبر2 و اصغر چه بُوَد در شب تار
بهـر گم گشته ی دریا ، به هدف راهنماس
هر که با زنده دلان دانش حق گفت و شنید
دانش آن به یقین بهر بشر آب بقاس
نیت از بهر نماز ، اَر بکنی در بَرِ3 حق
نیّتت گر بَرِ خلق است ، یکی نیست دوتاس
دانش حق که نه درگاه و نه دربان دارد
به یقیناً در آن رو به همین دانش ماس
بر وفـای ره الطاف خدا کی برسیـد
آنکه بر نام خدا کم هنر و بی پَر و پاس4
به وفـای سـر آن کوه حقیقـت برسیـد
هـر که بر نام خدایـش اثر مهر و وفاس
از دَم صبح ازل5 تا به دم صبح ابد
همه جا پـُر زِ صدا از اثر نام خداس
شکر ایزد اگرت واجب و لازم نَـبُوَد
بین مخلوق خدا از چه سبب واسطه هاس
داد از این فکر غلطکاری و خودکامی6 ما
اینچنین فکر غلط در سر ماها زِ کجاس
ای حسن شکر خدا را ، زِ دل و جان بنما
این تشکر بَرِ آن قدرت سبحان چه رواس7
٭٭٭
1- ادا در آوردن 2- صورت چهارم از صور فلكي 3- پیش – پیشگاه 4- بي اساس و بنيان 5- آغاز - اول اولها 6- سركشي- خودسري 7- جايز- سزاوار
حسن مصطفایی دهنوی
دروو فراوان بر شما
شاعر عزیزمم
عالی بود