دوشنبه ۳ دی
|
دفاتر شعر نیلوفر خلعت بری (نیلوفر آبی)
آخرین اشعار ناب نیلوفر خلعت بری (نیلوفر آبی)
|
دلم میخواست
از تمام دنیا
تنها پنجره ای داشتم
رو به طلوع خورشید
و سفره ای به وسعت
رویاهای رنگین فردا
که میشد تمام گرسنگان را
به یک شام ساده خوشبختی
مهمان کرد.
دلم میخواست
سقف خوابهایم ترکی داشت
به عمق باورهای پوسیده
که هر شب
باران
تمام رختهای کهنه ام را می شست
و من بودم و یک صبح
با سبدی خالی از جامه های آلوده.
دلم میخواست
دریچه خیالم
رو به مرتعی باز میشد
که از آنجا
به سخاوت گاوهای بی ادعا
لبخند بزنم
و برای رقص علفها
با نسیم دوستی
آواز بخوانم.
دلم میخواست
تمام دانه های تردید را
با سنگ اعتماد
هر روز آسیاب کنم
و در تنور دلگرمی
یک بقچه نان یکرنگی بپزم.
دلم میخواست
در باغچه حیاطمان بنشینم
و با انگشتانم
برای کفشدوزکهای امیدوار
پلی به سوی ساقه های امن بسازم.
دلم میخواست
تنها دغدغه مان این بود
که وقتی باران می بارد
تمام گنجشگها
زیر برگهای پهن
پناه گرفته باشند.
دلم میخواست
هیچ گلی چیدنی نبود
و نه هیچ درختی بریدنی.
دلم میخواست
هیچ انسانی
عاشق هیچ حیوانی نمیشد
آنچنان که اسارتش را
به تماشا بنشیند.
دلم میخواست
هیچ بلندایی نبود
که بتوان از ورای
آن بر زمینهای پست نگریست.
دلم میخواست
که نه هر روز بر تخته رسم
که یک روز روی دیوارهای شهر
طرحی میکشیدم
بی در و دروازه و مرز
یکپارچه
به رنگ آب و خاک
با یک نام ساده
زمین!!!
دلم میخواست .......
"نیلوفر خلعت بری"
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
جالب و زیبا بود