يکشنبه ۲ دی
|
دفاتر شعر نیلوفر خلعت بری (نیلوفر آبی)
آخرین اشعار ناب نیلوفر خلعت بری (نیلوفر آبی)
|
از فصل واژه های تب آلود که میگذرم
برگی به روی شاخه های ذهنم نمی ماند
انگار که باغ آنهمه ما اسیر زمستانی کهنه باشد
نبض اشتیاق
زیر پوست رنگ پریده ام خوابیده ست
و دستان سردم
خسته از نوشتنها
به همهمه کلاغها آنسوتر از پنجره
که به احمقانه ترین اندوهم می خندند
سنگ سکوت می زند
و رد اشکهای گاه و بیگاه
دور چشمانم هنوز پیداست
در خیابانهای بهم بافته
از ریسمانهای رنگارنگ
شوق کودکان در آغوشهای امیدوار
که فریاد میشود
طعم سکوت در دهانم را
شیرین می کند
به شیرینی کیک نم گفته
کنار فنجان قهوه مانده از صبح
که دل انگیزی عطرش
در کافه جامانده
همانجایی که آخرین بار تورا دیدم
و فصل دیگر شعرم شروع شد!!
خاطراتت
به هیزمهای پوک شومینه می ماند
با جرقه ای گر میگیرند
و بسان آتشی تند خاکستر میشوند
همچون خودت
که مداوم این پا و آن پا می کنی
به این امید که درب خانه از خواب برخیزد
با صدای پایت که
غریبی میکند
در گوش کوچه
به غریبی زنانی که همراهیشان میکردی
و نمیدانی امروز
اما
بیدار شدن
لذتی بی کینه میخواهد!!
مثل خرید سال نو
یا حسی شبیه دلشوره های دختری که
اولین بار عاشقت شد
صدای ناقوس کلیسا که تکانم می دهد
خانه پر میشود
از جاذبه من
سیبی از باغ خیالم
بر زمین می افتد
آن را به نهال دل خوش کنج حیاط می بندم
نهالم میوه خواهد داد
میدانم!
"دلم به بهانه های ساده خوشبختی خود می نگرد"
به دو پولک شمعدانی که به تاریکی چشمان اتاق دوخته ام
به انار سرخ روی میز
که لبخندش را به لبان سرد آینه
سنجاق کرده است
و به تو....
که زیر چراغ برق خیره بر پنجره
شال را بر گردنت میپیچی
و نگاهت تکرارکنان
قامتش را بر روشنای شیشه می مالد
و بر گونه های درب می افتد
غافل از اینکه من
با حجم رخوتناک تنهایی
امشب
در خانه می مانم....
"نیلوفر آبی"
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و طولانی بود