باز کن مردانگی با من بمان! ( زلال عروضی قافیه دار پیوسته )
عشق دیشب پیر بود
زیــر آوار سیــاهــی گیــر بـود
آسمانـم را فقـط در آب مـی دیــدم فــرود
عشق از حال به روزم سیر بود
زودهایم دیر بود
عاشقی معنا نداشت
شعـر بـر طبـع لطیـفم جـا نـداشت
واژه هــــا رنـجــور بـودنــد و تـصـاویـرش ملـول
قطره، زخمی بود،جوش اما نداشت
چَشمی از دریا نداشت
پاره پاره می شدم
محو در رقص ستاره می شدم
موجی از احساس می جنگیـد بـا تصویـر مـن
سطر مـادر را شراره می شدم
استعاره می شدم
زود هوشم باز شد
چَـشمـرانـی زلال، آغـــاز شد
دیدم ای افسوس،پـُشتم هست رو بر آسمان
هتـک حـرمت بـر مقـام راز شد
عاشقی ناساز شد
ای خدای مهربان
باز کن مردانگی، با من بمان
بلبلی افتـاده بـر چنـگ گـروهــی کـرکسم
نیشزخمی دارم از کام زمان
من غریبم الاَمان
ایضاح ( جهت آشنایی با ساختار زلال ):
فاعلاتن فاعلات
فاعلاتن فاعلاتن فاعلات
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات
فاعلاتن فاعلاتن فاعلات
فاعلاتن فاعلات
آرایش قوافی:
......قافیه
...............قافیه
........................آزاد
...............قافیه
......قافیه
زلال فوق از نوع عروضی قافیه دار پیوسته می باشد