سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 5 آذر 1403
  • روز بسيج مستضعفين، تشكيل بسيج مستضعفين به فرمان حضرت امام خميني -ره-، 1358 هـ ش
24 جمادى الأولى 1446
    Monday 25 Nov 2024
      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      دوشنبه ۵ آذر

      اما نشد...

      شعری از

      بهروز رحمتی (سکوت شب)

      از دفتر شعرناب نوع شعر غزل

      ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۹ ۰۴:۴۰ شماره ثبت ۹۳۳۷۹
        بازدید : ۲۱۷   |    نظرات : ۸

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر بهروز رحمتی (سکوت شب)

      خواستم یک روز مهمـانت كـــنم، اما نشد...
      هستـی و نيستی به قــربانت كـنم، اما نشد...
      گفته بودم اين من و تن را گزارم یک طرف...
      جانِ خود وابسته بر جانـت كــــــنم، اما نشد...
      خواسـتم زيرِ درختِ بيد، شيرينم شبـــی...
      تاسحرگه "بوسه بارانت" كــــــنم، اما نشد....
      خواستم دوستم بداری گـرچه لايق نيستم...
      رخنه ای درعشق و ايمانت كــــنم، اما نشد...
      بسكه رنجم داده بودی ازسرِ قهرت عزيز...
      آمــــــدم با آه ويـــــرانت كــــــنم، اما نشد...
      ای دل از هر سو دويدن های تو دارم گله...
      گفته بودم سر به دامانت كـــــنم، اما نشد...
      خواستم با بغضِ تلخم  ابرها آید پديد...
      از دو چشمـم غــــرقِ بارانت كنم، اما نشد...
      بی وفا دستِ فلک، قامتم بشكسته است...
      خواستــــم یک روز مهمانت كنم، اما نشد....
      ۱
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      عباسعلی استکی(چشمه)
      سه شنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۹ ۱۹:۵۶
      درود بزرگوار
      عاشقانه و زیبا بود
      پر احساس
      دستمریزاد خندانک
      بهروز رحمتی (سکوت شب)
      بهروز رحمتی (سکوت شب)
      يکشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۹ ۲۲:۰۷
      درووودتان پیروز و مانا بزرگوار... دیدگانتان مهربان است و آموزگار... 🙏🙏🙏
      ارسال پاسخ
      فاطمه معینی فرد (معین)
      سه شنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۹ ۱۷:۳۹
      فوق العاده. درود
      بهروز رحمتی (سکوت شب)
      بهروز رحمتی (سکوت شب)
      يکشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۹ ۲۲:۰۸
      درووودها بر شما بزرگمهر... که با نسیمِ دل انگیزت ، باغِ دل و جان را مینوازی و نم نم باران زلالینه ات، برگ برگِ غزلهایم را سرشار از طراوت و تازگی می سازند... یلدا بر شما و عزیزانت فرخنده باد🍷🍷 🙏🙏🙏 حالیا فالِ غـــــزل را همــه خـواجـو بزنید... دلِ خود را ؛گره ای کور به مویش بـزنید... تا نــمیرد دگـــر حافظِ در سایــــه ی زلــف... کاکُلِ شاخِ نباتـش، کمــــــی آنسو بزنیـــد... ساقــــیِ بلخ بیایــد ؛ مِـــــــیِ شیراز بده... غــــمِ عالـم نخورید،خــنده کنید کف بزنید... سرم از شوقِ دلــم، تا به ابــد شیفته اسـت... در کنارِ مــــــن عاشق ؛ همــــگی دف بزنید... بشکنید هر چه غرور است به رهِ عشق همه... پای معشوقه ی خــــود یک کمی زانو بزنید... دخـــترانِ دهِ مـا فصل بهار نــــزدیک است... حــــالیا فالِ غــزل را همــــه خواجو بزنید... غزلی از دهه ی هشتاد آفتابی ، تقدیم به وجودتان... بهروز(سکوت شب) 🙏🙏🙏
      ارسال پاسخ
      محمد باقر انصاری دزفولی
      چهارشنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۹ ۱۰:۰۶
      بداهه ای تقدیم شعر زیبای شما
      شاعر بزرگوارشعرت
      خدایی است
      برای رهایی است
      هرجمله اش طلایی است
      برای درد دل
      دوایی است
      خندانک خندانک خندانک خندانک
      بهروز رحمتی (سکوت شب)
      بهروز رحمتی (سکوت شب)
      يکشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۹ ۲۲:۰۷
      درووودها بر شما بزرگمهر... که با نسیمِ دل انگیزت ، باغِ دل و جان را مینوازی و نم نم باران زلالینه ات، برگ برگِ غزلهایم را سرشار از طراوت و تازگی می سازند... یلدا بر شما و عزیزانت فرخنده باد🍷🍷 🙏🙏🙏 حالیا فالِ غـــــزل را همــه خـواجـو بزنید... دلِ خود را ؛گره ای کور به مویش بـزنید... تا نــمیرد دگـــر حافظِ در سایــــه ی زلــف... کاکُلِ شاخِ نباتـش، کمــــــی آنسو بزنیـــد... ساقــــیِ بلخ بیایــد ؛ مِـــــــیِ شیراز بده... غــــمِ عالـم نخورید،خــنده کنید کف بزنید... سرم از شوقِ دلــم، تا به ابــد شیفته اسـت... در کنارِ مــــــن عاشق ؛ همــــگی دف بزنید... بشکنید هر چه غرور است به رهِ عشق همه... پای معشوقه ی خــــود یک کمی زانو بزنید... دخـــترانِ دهِ مـا فصل بهار نــــزدیک است... حــــالیا فالِ غــزل را همــــه خواجو بزنید... غزلی از دهه ی هشتاد آفتابی ، تقدیم به وجودتان... بهروز(سکوت شب) 🙏🙏🙏
      ارسال پاسخ
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      میر حسین سعیدی

      مست از فدا نمودن سر را جدا نمودن ااا بر سر نیزه رفتن عشق از خدا ستودن ااا اشاره به حدیث قدسی من عشقنی عشقته وااا ن
      نادر امینی (امین)

      من از آنروز دیوانه لایعقل بشدم روی ماه توبدیدم سوی میخانه شدم تن وجان را برهیدم به فراموشی دل بشکستم دل خودرا سوی میخانه شدم بدر میخانه رسیدم همه دیدم مدهوش زخود وبیخودی اکنون برستم به نهانخانه شدم درنهانخانه نیافتم جز سرگشتگی روح وروان وزنهانخانه شتابان سوی بتخانه شدم چو نهانخانه و بتخانه ومیخانه همه بی روح بدیدم یکسره سوی ازل تاختم و سوخته هشیار شدم
      میر حسین سعیدی

      ما سر ز تن و دل ز جهان رسته و مستیم ااا بر زلف چلیپا دل خود بسته شکستیم ااا نزدیک دل شکسته شد منزل آن یار ااا در دل دل خود شکسته هستیم
      نادر امینی (امین)

      مستیم وزنیم دف چو دوعالم همه عشق است رقصیم وبنوشیم زقدح می که فرزانه عشقیم دیوانگی عبد همه پرتو ذات است یاهو کنیم برهنه گیتی چو دردانه عشقیم
      میر حسین سعیدی

      دیوانه ترین لایق دیوانه ی عشقیم ااا هویی به دل دف شده دردانه ی عشقیم

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      2