طفلی یتیم گوشه ویرانه ای خموش
بی شام سر به دامن مادر نهاد و خفت
و کسش از طریق مهر آب ونان نداد
هر چند ناله کرد و اشک از دو دیده سُفت
کودک گرسنه خفت و مادر بیچاره اش هنوز
چشمش به راه مگر کسی نانش آورد
غافل از آنکه مردم بی مهر و سنگدل
در خواب ناز خفته و کس نیست که به تن جانش آورد
او خواست که به همسایه رو کند
زن همسایه گفت:
دم مزن که شویم به خواب است و خواب ثواب ماست
گریان به خانه دگری رو نهاد و گفت:
درمانده ام ، کمک به من بی نوا کنید
طفلم ز دست رفت ز فرط گرسنگی
احسان کنید بر من و شرم از خدا کنید
بیدار گشت خواجه ز فریاد زن
غرید و بانگ زد به تغیر که دور شو
این نیمه شب نه وقت گدایی و دریوزه گیست
زین بیشتر مزاحم ما بندگان مشو
رنجیده گشت زن از ناسزای او
نومید شد ز یاری همسایگان خویش
نالید و اشک چشم ز مژگان فشاند و رفت
چون مرغ پر شکسته به سوی آشیان خویش
نومید و دل شکسته و مایوس و غرق اشک
رو کرد سوی کلبه بی آب و نان خویش
برگشت و حاصل سفرش اشک دیده بود
همراه جز غصه و اندوه و غم نداشت
او رفت تا کمک طلبد از جوار خویش
غافل از اینکه نوع بشر جز شرر نداشت
دستش تهی ز نان و دلش پر ز غصه بود
هم شکوه داشت ز آدمیان هم ز روزگار
ای چرخ دون ستم به تهیدست تا به کی؟
خواهم ز حق که خرد شوی ای ستیزه کار
القصه زن چو به ویرانه پا نهاد
خاموش یافت غمکده جانگداز خویش
نی نور شمع دید و نه بانگ فغان شنید
آشفته شد ز دیدن ظلمت سرای خویش
فریاد کرد و بانگ برآورد و جسنجو نمود
بی حاصل آمد آن همه گشت و فغان او
آنجا نبود کودک مظلوم و بی گناه
گویی به آسمان شده نام و نشان او
حیران شد از نبودن آن طفل بی نوا
لرزید آنچنان که تحمل دگر نداشت
دیوانه وار کنج و کنار خرابه گشت
اما نیافت کودک و از وی خبر نداشت
گریان نمود رو به سوی آسمان و گفت یارب
چرا از من درمانده غافلی؟!
امشب نه نان به سفره و نی طفل در برم
راضی مشو که حسرت و غم، خون کند دلم
نانم نداد کس که کنم سیر کودکم
طفلم کجاست تا که کنم شکوه از کسان
گویم به وی که نان مطلب، خلق کافرند
یا آنکه خون دل دهم او را به جای نان
افسوس زانکه ناله مادر نداشت سود
چون طفلک از گرسنگی و درد جان سپرد
مادر نبود آگه از این شرح جانگداز
وا حسرتا! که کودک مسکین گرسنه مرد
ای چرخ تا به کی به ضعیفان کنی جفا
تا چند کینه ورزی و پیکار و دشمنی؟
دور از کرم بود که کنی خون دل کسی
تا کی به چشم خسته ما نیشتر زنی؟
بسیار زیبا و مبین مشکلات جامعه بود
دستمریزاد