جمعه ۷ دی
|
آخرین اشعار ناب مهدی ترابی
|
تاریک شد و هیچ شد است مرگ عزیز است
دود است و غلیظ و است در این ذهن مریض است
روز است و شب است کامم و این تلخ عزیز است
آفت به ملخ زد که علف چون تو عزیز است
نیمم و تنم لرز و دلم لرز و سرم لرز
این زلزله آهوست و خویی که لذیذ است
چوب است و درخت از تنه ی خود به تبر رفت
وقتی که شبی خانه ز سوراخ خبر رفت
میگفتم و میگفتی و میگفت چ بودیم
گفتم که نگفتم که بگم هیچ نبودیم
هیچ است و عزیز است و همین هیچ سه چیز است
گفتم که نگفتی و نگفتند که هیچ است
در راه چ چیز است که در آه نبود است
در هی چه آهیست که غم بر تو فزودست
من آهم من چشمم و این چشم چه چیز است
هرچیز که می آید و می روید عزیز است
رفتی و زدی سرخ شد است صورت خورشید
در نیمه ی شب دست تو چون ماه درخشید
شمشیر شد است نور و شکاف است سیاهی
افسوس که چون ماهی و بی آب و تباهی
|
|
نقدها و نظرات
|
ممنون از نگاهتان دوست عزیز خرم باشید | |
|
تشکر طوبی بانو سبز و خرم باشید | |
|
تشکر دوست من نگاهتان زیباست | |
|
قربان شما انرژی مثبت ما هستید | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و متفاوت بود