شنیدم حضرت شیرین به فرهاد
گرفت از خوردن خربوزه ایراد
که قندت می رود بالا دوباره
نداری غیر قرص قند چاره
خودت را وقت خوردن کنترل کن
کمر بند هوس را سفت و شل کن
خدا نا کرده چشمت میشود کور
نه از نزدیک می بینی نه از دور
شنیدی با پری خانوم چه کردند
مچ پای چپش را ارّه کردند
رقیه دختر آبجی سکینه
نمی تونه دیگه چیزی ببینه
ملک خانوم عیال آقا پرویز
می ره هر روز بیمارستان دیالیز
صدیقه مالک خونه قدیمی
که با من بود خیلی هم صمیمی
دوساله تو بهش زهرا خوابیده
ننه جونش واسش یه گور خریده
همینطور ور و ور میگفت و میگفت
لباش اصلا نمیشد روی هم جفت
آقا فرهاد که خیلی خیره سر بود
از این شیرین زبانی ها پکر بود
بهش گف: نازنین حرفات درسته
نمی دونم که کی اونا رو شسته
تموم خانوما را بر شمردی
ولی اسمی از آقایون نبردی
ضوابط را مکن خرج روابط
دیابت بی دیابت بی دیابت
به گوش من رجز خوندن دُرُس نیس
دل فرهاد سوزوندن هم درس نیس
آدم یا زنده می مونه یا می ره
مهم اینه , که روباهه یا شیره
بسیار زیبا و دلنشین بود
دستمریزاد
موفق باشید