سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 8 ارديبهشت 1404
    1 ذو القعدة 1446
    • ولادت حضرت معصومه سلام الله عليها، 173 هـ ق، روز ملي دختران
    Monday 28 Apr 2025

      حمایت از شعرناب

      شعرناب

      با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

      ای برادر تو همان اندیشه ای ما بقی خود استخوان و ریشه ای مولانا

      دوشنبه ۸ ارديبهشت

      ایکاش

      شعری از

      سید علیرضا خوانساری(بیدل)

      از دفتر دیوان بیدل نوع شعر

      ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۱ ۱۷:۲۷ شماره ثبت ۹۱۸۸
        بازدید : ۶۸۲   |    نظرات : ۱۰

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر سید علیرضا خوانساری(بیدل)
      آخرین اشعار ناب سید علیرضا خوانساری(بیدل)

      گل بود و نسیم و سحری بود
      شب بود و ایاز و سمری بود
      ---
      دل پر شده زاندوه فراقش
      ایکاش ز مولا ی عزیزم خبری بود
      ---
      دل بود همه خاطره ی گلرخ محبوب
      ایکاش ز یادش همه را یک ثمری بود
      ---
      خون گشته به دل کرده پراشوب
      ایکاش ز ان تاج سرم خوش حضری بود
      ---
      رفته ز بَر و مانده زاو خاطره بر دل
      اری به همه نقطه عالم گذری بود
      ---
      روییده به دلها همه از نقش و نگارش
      ایکاش ز لطف و کرمش ما نظری بود
      ---
      در پیله تنگ حلزون ما همه افتاد
      ایکاش که دل را گهر خوش صدفی بود
      ---
      دلخسته این یار و ملولم به جهانی
      ایکاش مرا یک گل و یک یاسمنی بود
      ---
      رنجور ز این حلقه ایام و گرفتار
      ایکاش مرا خانه به دشت و دمنی بود
      ---
      بلبل همه جا گشته غزلخوان وجودش
      افسوس نه مرغی و نه ما را گهری بود
      ---
      خمار به میخانه ی صحرایی خویش است
      ایکاش مرا باده هستی قدحی بود
      ----
      افسانه نگر طٌرفه هستی  !!!
      حسرت به دلم بو قمری بود
      ---
      انروز که باشیم همه وادی حسرت
      از بیدل گمنام شما را خبری بود
      ---
      نالایقم از دیدن ان گلرخ هستی
      باید که ز شمشیر ولی هم اثری بود
      ---
      مفتون شده  مجنون و تکیده تن و جانش
      وان روز ظهورش همه را خوش خبری بود
      --------------------------------------------------
      ---
      ۰
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      امارفا - آمارگیر رایگان سایت
      3
      در حال بارگذاری