اندیشه های باران
باران ، پُر ازحال وهوای رویش ست
تک تک قطراتش ،
به احیاء قلب ها
به امید دادن به مغزها
به طراوتِ روح ها ،
می اندیشد
اندیشه های باران را ،
میشود شنید
صدای چکه چکه هایش ،
پُر از گویشِ رازهاست
باران ، به صفا وسخاوت ، می اندیشد
تک تکِ قطراتش
آشنای همه جا وهمه کس هست
باران، به طراوتِ عالم ، می اندیشد
باران ، غرق در آزادی ست
به سیراب کردنِ تشنگان ، می اندیشد
حتی به گمشدگانِ قایقی ،
درمیان آنهمه آبِ شورِی که ،
شورَش را درآورده آن دریا
حتی به گمشدگانِ بدشانسِ تشنه ای که ،
سرابِ مسخره ای دیده در صحرا
حتی به گمشده ای که پس از ده سال
ماجرایش شده کاملاً ، جزئی از اسرار
باران به مزرعه ها ، می اندیشد
به سبزی ، به برّه ها ، به اسبها
خلاصه باران ، به همه چیزمی اندیشد
حتی آنکه به ناشکری ،
دستِ التماسی برنداشت ، بسمت سماء
آنکه دستِ التماسی برنداشت بسمت خدا ،
بحالِ استسقاء
باران پیش خود می اندیشد :
بگذار،
شازده ی لوس وپُرفیس وافاده ای بنامِ بشر
اندیشه هایم را آبکی شمُرَد
باران ،
ماورایی تر از، قطره بودن می اندیشد
او به روزی اقیانوس شدن ، می اندیشد
اوهیچگاه ،
میدانِ سخاوت را
خالی نکرده و نمیکند ونخواهد کرد
دست برنمیدارد از اینهمه اندیشه های پاک
اندیشه هایی ، برای اینهمه خاک
باران دائم ،
به اجرای اندیشه های پاکِ خدا
باران دائم ،
به خدا می اندیشد
بهمن بیدقی 99/5/8
بسیار زیبا و شورانگیز بود
موفق باشید