سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        گردِ سردِ مرگ

        شعری از

        کامیار کریمی

        از دفتر سیاه و سفید نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۱ ۲۰:۲۱ شماره ثبت ۹۱۶۱
          بازدید : ۸۸۵   |    نظرات : ۲۱

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر کامیار کریمی

        آن شب سرد و زمستانی و سخت
        سوز سرما بر بدن چون سوز تیر
        مادری درمانده عاری از پناه
        در خیابان مانده با طفلی صغیر

        بهر سوز وافر از زمّ فزون
        با دهان دستان خود ها می نمود
        واز برای حسّ گرما در بدن
        پشت هم این پا و آن پا می نمود

        بارش نُقلی سپید از آسمان
        گرچه شیرین و گوارا مینمود
        شاد باشی که برای آن دو تن
        گردِ سرد ِمرگ تنها مینمود

        مادرِ مُضطر که طفلش در بغل
        داشت بر روی لبش امّن یُجیب
        مستمر میخواند از اعماق جان
        فوت میکردش به نوزاد نجیب

        تک لباسِ گرمِ بر تن را درید
        دورِ طفلِ نیمه جانِ خود کشید
        فارغ از شلاّقِ سرما بر تنش
        رفت تا بر رهگذر مردی رسید

        گفت: ای مردِ خدا یاری رسان
        پاره ی جانم امان دیگر برید
        من نخواهم بهر خود چیزی ولی
        طفلکِم بیچاره میلرزد چو بید!

        رحمتی کن جای گرمی دِه به ما
        تا سحر گردد شبِ تاریک و سرد
        من کنیزت میشوم تا بوده عمر
        میزدایم از سرایت خاک و گرد

        ناجوانمردِ پلید و رذل گفت:
        من نمیخواهم کنیز و رفتگر
        بهرتان دارم پناهی گرم و امن
        امشبت با من سحر گردد اگر!

        زد سخن بر قلبِ ریشش نیشتر
        زن خدو انداخت سویش بر زمین
        بی صفت با طعنه آن نامرد گفت:
        گمشو پس بدکاره ی بی سرزمین!

        باد سردی شد وزان زوزه کشان
        قامت تبدارِ آن دو را بسوخت
        هم که چون خیاطِ ماهر در دمی
        بر تن آنان کفن گویا بدوخت

        پای رفتن دیگر انگاری نداشت
        مادر بی جان ز جانش خسته بود
        لرزشی دیگر به آغوشش نبود
        چونکه خون طفلکش یخ بسته بود!

        خندۀ تلخی زد و شد جان به لب
        لیک پیش از آخرین دم بی صدا
        خواند مادر از دلش لالایی و
        گفت خوابت خوش گلم پیش خدا

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        5