سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 4 آذر 1403
    23 جمادى الأولى 1446
      Sunday 24 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۴ آذر

        وادیِ دیگر

        شعری از

        سمیه قیاسی

        از دفتر شعرناب نوع شعر دلنوشته

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۹ ۱۷:۰۹ شماره ثبت ۹۱۱۹۱
          بازدید : ۲۷۹   |    نظرات : ۱۵

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر سمیه قیاسی

        _وقت رفتن است عجله کن باید برویم!
        _کجا؟توکیستی؟دستم را رها کن!
        _زمانی برای توضیح ندارم،دنبالم بیا خودت میفهمی!
        مات و مبهوت به او مینگرم بلند میشوم خودم را میتکانم به پشت سرم نگاه میکن
        _عه!من جا ماندم لطفا بایست!
        _او تو نیستی فقط جلدت است!
        _چه میگویی؟جلد دیگرچیست؟
        _به او فکر نکن تو اکنون مهمی!
        ناگه سرآپا گوش شدم راه افتادم وسط راه زن همسایه را دیدم میخندید!او سالها پیش مُرده بود!
        جلوتر رفتیم او هم کلاسی ام است اما ...اما...او که در خیابان نزدیک مدرسه تصادف کرد مُرد!
        فقط گریه های مادرش جلوی چشمم ظاهر شد...
        _مرا چه شده چرا چیزهایی را که سالها ندیده ام اکنون میبینم؟
        _متوجه نشدی؟
        _نگو که مُرده ام!
        _مُرده ایی اما زنده ایی،با من بیا...سخت است میدانم اما چاره ای نیست انسان! همه باید روزی با من همراه شوند که بگذرند از پلی که دنیا نامیدند،سوال داری بپرس
        همینطور جلو میرفتیم
        _تو گفتی که اومن نیستم تنها جلد من است!؟
        _آری!انسانها همانند دفتری هستند که جلدشان چندان مهم نیست مهم برگهای آن دفتر است یا بهتر بگویم نوشته های روی آن برگه ها،هر انسان به اندازه ی برگهای دفترش در دنیا زندگی میکند،بعضی ها دفترشان صد برگ دارد بعضیها چهل برگ و بعضی بیشتر و یا کمتر!برگه های هر دفتر روزهای خوب و بدش در آن ثبت میشود
        برگهای دفترت روزهای عمرت و نوشته هایش اعمالت!
        و اکنون دفتر تو تنها بیست و شش برگ دارد...چقدر کم!
        _اما من سالها در پیکار بودم با مسئله ایی به نام زندگی عشق نفرت غم حسرت ،پس کجا رفتند چرا نگذاشتی آنها را با خودم بیاورم؟
        _هذیان میگویی دختر؟تو حتی جسمت را نزدیکترین چیز به تو بود جا گذاشته ایی چه میخواهی از من بس کن!
        با این حرف انگار مُهر خاموشی بر دهانم زدند!
        _از من دلگیر نشو من مامورمو معذور
        اشکم روی گونه ام افتاد دستش را بالا آورد برصورتم کشید و اشکم را پاک کرد،ااااه چه بویی میدهد ...بوی مرگ  بوی خون بوی قتل...گویی سالها با این دستها هزاران آدم را سربُریده است! یکی را دست بر گلویش گذاشته و از نطفه خفه کرده!دیگری را با ضربه ی چاقو به هلاکت رسانده ...هنرِ کشتن از هر انگشتش میچکد...چقدر بی انصاف!!!
        چه حال عجیبیست هم قدم شدن با قاتلی که فقط معذور است و نزد خدایش همچنان محبوب...!
        چه میگویم دیوانه شده ام حالم خوب نیست...
        _به چه فکر میکنی
        _هیچ
        خندید !به گمانم فهمید
        _مادرم مادرم من نگران مادرم هستم
        _آاااااه امان از دل مادر!
        _دلش شکست،...
        _میدانم!گفتم که چاره ایی نیست راهیست که باید همه گذر کرد
        _اما داغِ فرزند؟
        _سخت است!یعنی حاضر بودی تو بمانی اما داغ مادر؟
        _چه سوالی...نه اصلا!
        _پس راه بیفت چیزی به مقصد نمانده من تورا آنجا میگذارم و خودم می آیم..هزار دندانِ نکشیده دارم!
        _تنها کجا برم من میترسم
        _نترس همراهت میشوند
        _کی؟
        _اعمالت...
        تازه ترس برم داشت،تازه فکرِ ممنوعه های خدایم افتادم....او رفت و زندگی من تازه آغاز شد...
        روزی از راه میرسد با هر درد و آه
        مثل باران از ابر سیاه
        مثل بادِ اولِ پاییزو تگرگ
        مثل برقِ گذر از خانه ی ماه
        پشت من سایه به سایه آمده 
        مبادا پُر شده باشم از گناه
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        شنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۹ ۰۸:۴۷
        درود بانو
        شهادت سلطان دین حضرت امام رضا (ع)
        را تسلیت عرض مینمایم خندانک خندانک خندانک خندانک
        سمیه قیاسی
        سمیه قیاسی
        شنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۹ ۱۱:۱۵
        سلام استاد.
        سپاس.همچنین 🌷
        ارسال پاسخ
        سحر غزانی
        شنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۹ ۰۱:۰۵
        درود سمیه جان
        خیلی جالب و خواندنی بود خندانک خندانک
        سمیه قیاسی
        سمیه قیاسی
        شنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۹ ۱۱:۱۵
        سلام سحرجان عزیزم
        مچکر🌷
        ارسال پاسخ
        محمد باقر انصاری دزفولی
        شنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۹ ۱۶:۴۶
        مهمان قلم تواناواندیشه نابتان بوده ایم
        درودبی پایان
        بر شما
        شاعروادیب گرامی
        خندانک خندانک خندانک
        سمیه قیاسی
        سمیه قیاسی
        شنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۹ ۲۰:۵۲
        سلام.
        سپاس لطف بیکرانتان استاد🌷
        ارسال پاسخ
        پژمان بدری
        شنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۹ ۱۸:۰۶
        سلام
        پیام خصوصی برای دیدن کارهات فرستادم
        این کارتو کاش تو قسمت وبلاگ یا مطالب ادبی و داستانها منتشر میکردی
        چون دلنوشته هم کمی بیشتر به صنایع ادبی نیاز داره
        اما نکته ی مثبت کارت که از دیگر آثار منتشر شده ات به نظرم قوی تر بود شروع ناگهانی ایجاد گره ی داستانی اولیه اش بود
        و در ادامه سعی در تعلیق خط داستانی هم میشه تحسین کرد خندانک خندانک خندانک
        علی مزینانی عسکری
        شنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۹ ۲۰:۰۱
        درودتان باد
        خندانک خندانک خندانک
        سمیه قیاسی
        سمیه قیاسی
        شنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۹ ۲۰:۵۵
        سپاسگزارم🌷
        ارسال پاسخ
        علی معصومی
        شنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۹ ۲۱:۵۳
        خندانک خندانک خندانک
        رسول علی محمدی
        يکشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۹ ۱۳:۲۸
        سلام خانم قیاسی بزرگوار
        متن زیبایی بود و قابل تامل فراز و فرودهایی داشت که بازهم خواندش لذت بخش بود
        مانا و توانا باشید خندانک خندانک خندانک
        سمیه قیاسی
        سمیه قیاسی
        يکشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۹ ۱۶:۲۸
        سلام و عرض ادب
        بسیار سپاسگزارم🌷
        ارسال پاسخ
        سعید صادقی (بینا)
        يکشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۹ ۱۶:۴۶
        سلام و عرض ادب
        تا انتها خواندم

        زیبا بود
        سر رشته ای از داستان نویسی ندارم
        از داستان شما لذت بردم، با غافل گیری
        شروع شد و سعی داشت هیجان را تا انتها
        نگه دارد.

        قلمتون پرکار و امیدوارم کارهای زیبا پشت سر هم خندانک
        سمیه قیاسی
        سمیه قیاسی
        دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۹ ۰۰:۱۳
        درود
        سپاسگزارم جناب🌷🌷
        ارسال پاسخ
        فرهاد شریف
        سه شنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۹ ۲۱:۰۸
        خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3