جمعه ۲ آذر
لحظه شعری از بهنود کیمیائی
از دفتر شعرناب نوع شعر دلنوشته
ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹ ۱۷:۵۳ شماره ثبت ۹۰۹۹۶
بازدید : ۴۲۳ | نظرات : ۵
|
آخرین اشعار ناب بهنود کیمیائی
|
در خیابان قدم میزدم تا مقصد با نگاهم فکر میکردم که مردم در آن لحظه چه می خواهند.......
دیده میشد....
کودک در مغازه بستنی میخواهد...
نوجوان توپ و فوتبال در خیابان را میخواهد...
جوان تیپ و مد روز را...
پیرمرد سکویی برای نشستن...
کارگری که کارش تمام شده بود پول را...
داماد پشت در خانه ،همسرش را...
نانوایی محل مشتری را...
معتاد محل سطل آشغال را...
و خودم راهی کوتاه تر به مقصد را....
ولی چه کسی خدا را............
اگر در هر لحظه خدا را بخواهید در همان سطل آشغال پاکیی را میبینید که کل زندگی را تعقیر میدهد....
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
قلمتان همیشه توانا
درپناه خدا
د رود برشما