به پاکیِ مریم
بلبلکان ، نغمه خوان بودند
پروانه ها ، رقص مینمودند
آن سیل قناری
با رنگِ خوشِ زرد قناری
یکریز،عشق بازی می نمودند
گلهایی قشنگ زجنس مریم
به پاکیِ مریم ،
مقدس همچو مریم
دنیایی ز رضوان
معطر می نمودند
درطبیعتی محض ، هرآنچه در دلش بود
زیبا می نمودند
پاکی وصفا ، در تلاطم
سنگهای قشنگ و خوش تراشی
در درونِ مُشت های یه کودک
با پریدنِ نوبتی از دایوِ کفِ دستش
برکه ای به حالِ چُرت ، اما
غرق ، در تفکرِ پاکِ خدایی
مواج می نمودند
نیزاری بود کنارِ برکه
نِی زدن ز چوپان
خوانشِ قشنگِ شعرِمولانا زعاشق
آن فضای رؤیایی و خوش را
عرفانی اش دائم می نمودند
خورشیدِ به رنگِ خون
درحالِ غرق شدن بود
همه می دیدند ،
آن غرق شدن را
اما ،
خنده می نمودند
آن فضای خاص ،
آن فضای روحانی و شیرین
جان میداد ، برای حضرت حق
درد دل نمودن
جان میداد ، تا سفره ی دل را
درمحضرِ او
به عشق ،
وا نمودن
گفتم به خدا : ای شاهِ شاهان !
تقدیس فقط تو را سزاوار
بیراه نباشد که زمان را
خرجِ اینهمه هنر نمودن
صد راهِ هنر بازنمودی
دل ، شاد شود تا که به عمری
از کوچه پس کوچه ی آن
گذر نمودن
هیچ خستگی نیست در درونش
این به لطف آن تنوع است ، که دائم ،
میشود یکعالمه موضوعِ جدید را
با هنر ، تجربه نمودن
یک عشقِ مستعد
هدیه ز توست مولا
یک جانِ مستمع
هدیه ز توست مولا
یک روحِ سعید
هدیه ز توست مولا
اینهمه را ،
بَه چه نیکوست ،
خرجِ تو نمودن
بهمن بیدقی 99/7/9
بسیار زیبا و جالب بود
دستمریزاد