سه شنبه ۱۵ آبان
کلکسیون یادگاری هایش شعری از نانا شه دوست
از دفتر دنیایِ بی رحم نوع شعر دلنوشته
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۳۱ شهريور ۱۳۹۹ ۰۸:۳۰ شماره ثبت ۹۰۳۶۹
بازدید : ۳۳۰ | نظرات : ۱۹
|
آخرین اشعار ناب نانا شه دوست
|
یادگاری ها همه سرک میکشیدند
مبادا جا بمانند
انگار من امانت دار خوبی برایشان نبودم!
لابد نبودم...
باید انقدر هوای دلم بهاری میشد
که شاخه های گلت خشک نمیشدند.
یا غباری روی جعبه ها نمی نشست
هرچند با نم اشکم غبار روبی کردم
ولی از دلشان بیرون نمیرفت و برای برگشتن به سمت یار
بی تابی میکردند.
حتی قابلمه ای که روی گاز نگذاشته بودم، از من گله داشت و میخواست او را هم پس بفرستم!
آخر تو دیگر چرا؟
من که با تو کاری نکرده بودم!
روان نویس دیگر نایی نداشت
دوستش داشتم، مثل من حرف هایش را می نوشت
این اواخر نفهمیدم بغض راه گلویش را بسته
یا اشکش خشکیده
که نه حرفی مینوشت و نه اشکی
شاید هم جوهر عشقش دیگر تراوش نمی کرد
او را حتما به دست طبیبش میرساندم،
همینطور کاغذهای تهذیب مزیین به اشعارش، چون دیوار خانه ای که برای نصبشان در نظر گرفته بودم، خراب شده بود.
گلدانی که موقع زلزله برای سالم نگه داشتنش پایم خراش برداشت، زیبا مثل روز اول اما بدون عطر هنوز سالمه.
چجوری میشه یادگارهاشو پرت کنم وقتی برای نگه داشتنشون تلاش کرده بودم
تافی ویفر شکلاتی اولین چیزی بود که یادگاری نگهش داشتم
منو شیرین کرد و اونو فرهاد،
ولی کام هیچ کدوم از ما رو شیرین نکرد و تاریخش گذشت.
دردآور ترینش اینجاست
عطرش
عطرش
عطرش....!
گفتن هدیه دادنش جدایی میاره، رفتم عین مال اون و خریدم و شبها روی بالشتم میپاشیدم و در خوابهام سبز میشد
هرچند بارها با دیدن هدیه ها و یا تجدید خاطرات ناخودآگاه بوی عطرش فضا رو پر میکرد، اما دوست داشتم منم یه شیشه داشته باشم.
خودکارش با اون جلد زیباش، هیچ وقت ازش استفاده نکردم حیفم می اومد دوست داشتم باهم شعر بنویسیم.
هیچ جا نمونه ی خطش و ندیده بودم تا اینکه یه روز برام نوشت« خوب شد دردم دوا شد، خوب شد، دل به عشقت مبتلا شد، خوب شد... »چقدر دوستش دارم خوبه که اینو نمیتونم پس بفرستم آخه تصویرِ توی چشمام نه روی کاغذ.
دفترچه یادداشت، شعراش، خاطراتش...، شاخه گلی که موقع یهویی و ناجوانمردانه رفتش( که بعد از اون زندگیم و جهنم شد) و همینطور سنگ فیروزه ای که بعنوان گردنبد بهم داده بود، همه رو پس میفرستم.
وقتی بغض هست گلوبند چرا؟!
داشت یادم میرفت، کفش هایی که برام گرفتی و نمیتونم پس بفرستم میترسم دنبال سیندرلا بگردی براشون.
یه یادگاری دیگه هم پیشمه، از همه ی اینا عزیزتره
اما امروز باید دورش بندازم آخه برای نگه داشتنش تلاشی نکردم!
گرمای عشقش توی دلم هست ولی خودش نیست.
باید دورش کنم از خودم !
کاش دنیا انقدر بی رحم نبود...
حالا این تو و یادگاری های شیرینت، پشیمونشون نکن از برگشتن.
با همه ی سنگدلی هات، بی رحمیات...
منو حلال کن، عشقم.
پ. ن
از همه ی استادید و دوستانی که خط خطی ها و نوشته های طولانی و خالی از هنرم رو تحمل کردن، پوزش و حلالیت میخوام🌹
وقتشونو
|
نقدها و نظرات
|
درود بر شما استاد تحمل کردید لطفتان مستدام🌹 | |
|
سپاسگزارم لایک ها تقدیم اشعار زیبای شما | |
|
سلام سپاس از درک و توجه شما زنده باشید | |
|
سلام دوست عزیز ممنون از حضورت | |
|
سلام آرام شده ام مانند درختی در پاییز که تمام برگهایش را باد برده باشد (رضا کاظمی) زیبا نگرید استاد گرانقدر سپاس از محبت شما دنیا به کامتون گل ها تقدیم شما🌹🌹 | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار دلنوشته ی زیبایی است
موفق باشید