سلام دوستان این اولین شعر من بود:
سلام من به تو ای بهترین فردی که می بینم
اجازه در کنارت بشکنم من بغض سنگینم؟
چرا بی اعتنائیت سزای تنبلی من
چه میدانی که کرده خاطرات تلخ بدبینم
خدا داند چقدر خواستم برایت بهترین باشم
ولی چیزی درونم دایما میداد تلقینم
بیا ای راحت جانم ببین با من چه کردی تو
که در صحن خیالت با دلم در جنگ میشینم
هوای زندگی با تو چنان ذهنم تصرف کرد
که رفت از خاطر من هر هدف با شور دیرینم
شبی در منزل عشاق نوازش را به چشم دیدم
و فهمیدم چه اندازه به دستان تو مسکینم
زکوه آرزو کندن شدم همسنگر فرهاد
ببین شب ها چگونه،دل گذشت از خواب شیرینم
به صبح صالحین کردم به درگاهش دو صد توبه
که من بعد از تو در دنیا دگر یک یار بگزینم
بکن گاهی نگاهی بر دلی که سخت بیمار است
نذار پا بر دل زارم که چون جبهه پر از مینم
بیا شاید نباشم من به فرداها در این دنیا
بیا بنشین کنار من بیا بنشین به بالینم
کنم من از تو یک خواهش مکن هرگز فراموشم
که از بی اعتنائیت به دل بسیار غمگینم
زیباست
موفق باشید