غزل
آهویی اوفتاده پای حرم ، کربلای تو را نظاره گر است
بازهم این کبوتری که منم،با دو بال شکسته پشت در است
گوئیا که قیامتی شده است،در خراسان ِ چشمهای ترت
نینوائی دگر گشوده دهن، لیک قدری نهان و مختصر است
ردّ پای تو را که می شنوم، خویش را می کنم در آینه گم
آری آن روح ِ پر تلاطم تو، بر زمین و زمان بزرگتر است!
قلبم از اضطراب می تپد و چشمم ابر ِ سکوت می شکند
باز هم غرق در جنون شده ام، اتّفاقی به جانب ِ خطر است
نرم نرمک نگاه ِ خیس ِ مرا، طعم ِ زهری نموده پُر ز محن
روزگار از مذاق ِ دل به در و کودک ِ حسّ ِ عشق بی پدر است
روح من قرنها نشست عقب ، باز برهم زدم حصار زمان
دیده شد آنچه دلسیاهتر است، بیگمان اهل دشمن سحر است
روح من قرنها نشست عقب، کوفه شد سبز پیش من چو کویر
گفته شد هشتمین علیّ ِ زمان، زیر تیغ ِ جهالت ِ بشر است...
غزل
آقا ! دلم بـراي حـرم تنـگ گشتـه است
پايــم بدون حسّ شما لنـگ گشتـه است
چــونان كبـوترم كه پـرش را شكستــــه اند
يا آهويي كه زخمي يك سنگ گشته است
اشكم صــداي عطـر تـو را داد مـــي كشد
آهم به ناي تشنه ،خوش آهنگ گشته است
ديگر زمان ، زمانــه ي مـاه و پلنـگ نيست
اظــهار عشـق بـر غــربا ننگ گشته است
ديـدي دران حـوالــي اگـر دست و پـا زنان
قلبي ز نصف واشده خـونرنگ گشته است
حتما ً منـم ، پرنده ي هجــران كشيــده ات
بـاري دلـم بـراي حــرم تنـگ گشتـــه است
زلال
چشم چون نوشـَد تو را
عـشق بر رفع عطش،کوشد تو را
آدمــی دانست در آخـــر رضای کیـستـــی؟!
یـا که در مشهد فقط جوشد تو را،
رنگ بفروشد تو را؟!
خواندم از انسانی ات
قصّه ی طوفانی و بارانی ات
ای امیر ِ بی نهایت ، هشتمین در مـاورا!
مانـده ام از آسمان گردانی ات
سیر ِ آبادانی ات
حُسن ربّ العالمین
بــر خـداونـد ِ خداوندان قـرین
زاهدان را درب نور و عارفانی را حضور
اسوه ی مهر و محبّت بر زمین
پس تویی ای راز دین!
حیرتم افزون گشت
جام دل در سوگ تو پرخون گشت
کورهـا آنـدم ، تو را نشنـاختند و تـاختند
زهر تهدیـد از خـطا بیـرون گشت
دیده ها جیحون گشت
باز می گریم به خود
بی سر و ناساز می گریم به خود
کاش اکنون چون تو یار ِ مهربانی داشتم
بشنو! با آواز می گریم به خود
باز می گریم به خود
ناله ها پر می کشند
بر محبّت هایتان سر می کشند
ناگهان قربانی ِ طرز نگاهت می شونـد
تا لبانم اشک را تر می کشند
عکس دلبر می کشند
واژه ها حیران توست
سطرها زیبنده ی پیمان توست
عشق بادا نا تمـام و عـاشقی ها مستدام
این«زلال»،آهوی سرگردان توست
جاری چشمان توست
زلال فوق از نوع عروضی پیوسته قافیه دار بوده و در وزن « فاعلاتن فاعلات»
با دخالت « فاعلاتن » می باشد:
فاعلاتن فاعلات (2)
فاعلاتن فاعلاتن فاعلات (1)
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات ( سطر مادر )
فاعلاتن فاعلاتن فاعلات (1)
فاعلاتن فاعلات (2)
با عرض تسلیت به مناسبت ایام هجران پیامبر اکرم (ص) ،امام حسن (ع) و امام رضا (ع)
التماس دعا