درود و عرض ادب و احترام
قلمتان رقصان
بسیار لذت بردم از سپیدهتان
کمال امتان و سپاس را دارم بابت اشتراک و لایکتم 🌺🌺
در ادامه صحبتتان و تایید آن مبنی بر دوری از دروغ نگاشتن و امید واهی؛ به عرض شما و دوستان عزیز برسانم که:
این القا از بیرون و توهم از درون، برای وارد کردن امید واهی، آیا رسالت شعر و شاعر را خدچهدار نمیکند؟!
این بستری نیست برای تازیدن سوارههای جهان تاریک ما؟!
آیا با این دروغ، مُقام و مَقام آن سوارهها تحکیم نمییابند؟!
....
سرودههای امید هم به ظاهر ناامید جلوه میکند ولی تا حقیقت جهان سیه بر مخاطبان در قالب شعر که بر دل همگان مینشیند؛ نمایان نشود، امیدی به تبع آن در دلان تراوش نمیکند...
پس اگر این اشعار را صرفا ناامید پنداریم(که اینجور نیست) از همین ناامیدیهاست که امید رخنه میکند...
به امید جهانی مالامال از روشنی 🌺🌺🌺🌺
بخشهایی از بداهه اخیر بنده رو تقدیم میکنم...
استخوانی در گلویم
سخت بفشارد...
پُتکهایی در وجودم
قلم لرزان
عَلَم گریان
نویسم اما،
گویند در جنونم...
تیک تیک باران
بوی آن نم نمِ باران
خاکِ بارانی
عشقِ آیدایی
بوی آن شببو،
کو دلانِ خوشبو؟!
کو آن لیلی کو سودابه کو شیرین؟!
کو فرهاد کو کوهشکن واصل شیرین؟!
...
خیسِ خیس است دلم،
فروغ شد چشمم...
ابروانم چو مُشیر،
شیر را گرگ بدرید...!؟
....
پس ای سپهر، ابابیلات کجاست؟!
آن قلیس و ابرههکُش را کجاست؟
بشکن آن گردنکشان همپیاله
پیاده کن دژخیمان سواره...
همان زاده ز هند جگرخواره
عبادتپیشهگان بر آن سیاهه
...
...
با احترام
امید کیانی
درودبانوی عزیزم
بسیارزیبابود.
من همان عشقه پیچ خورده
به دور خویشم که پیچک معنایم کردند...
غم که می آید درودیوارشاعرمیشود
نازکای گوشه ی پندارشاعرمیشود