کی؟ کجا، زینب سرِ خود را شکست
او که با فـریادِ خود اَعــدا شکست
کی؟ کجا ، زینب همه زار و حزین
دور باد از شــأنِ بانـو این چنین
کی به سر، زَد یا گریبان چاک کرد؟
یا لباس از اشکِ خود نمناک کرد
کی ز نـاکسـها تقـاضـائی نمـود
تـا نمــاید ذرّه ای سودا و سـود
کی؟،کجا، زینب فقط حسرت کشید
میـوه هـا چیــد او ، چشـم ما نـدیـد
بـا کـلامِ حـق زِ دشـمن پـا ، بُـریـد
پـرده ی تزویـر آنهــا را دریــد
کمترین کارش خروشِ حیدریست،
در میانِ دشمنان افشـا گـریـست
دَر میــانِ کـوفـیان گویــا علــی
خُـطبـه می خوانَد ز اَسماءِ جلـی
ما زِ زیبـائیَّ تَـف بـر سر زدیم
غافـلانـه این در و آن در زدیم
از کـَمِ خـود نوحه و دَم ساختیم
در عزا و خود زنی غم ساختیم
در عزا داری تـلاشِ چنـد دهـه
جشن ومولودی یواش و یک شبه
لیکن او پشت صبوری را شکست
لحظه ای بر اهلِ دنیا دل نبست
دختر شیـرخـدا شیراوژن است
صبر او بنیان کن و مرد افکن است
استعـانت جویـد از لطف خــدا،
تالیِ شَمسُ الضُـحی، بِنتُ الهُـدی
قتلگاه و خیمه گاه و سوز و دود
پیشِ زینـب غیر زیبائی نبـود
نزدِ دشمن ذرّه ای سَر، خم نکرد
دیده را از اشکِ ماتم ، نم نکرد
با سخن ، افشاگری ها کرد او
لرزه هـا افکنـد بر جـانِ عدو
یکّه تازِ عرصه ی مجد و شرف
شــاهِـدِ زیبائیِ صحـرای تَـف
در میـانِ کوفـه و بازارِ شـام
می شنیـد از غافـلان دشنامِ نام
در اسـارت مونسِ آلِ علــی
کاروان سالارِ اصحـاب نبــی
با همـه دارائی و بود و نبـود
تالی زهرا در آن هنگامه بود
از وصایای برادر جان گرفت
علم او از اِنس و جن رجحان گرفت
کربـلا را بـا پیـامش زنـده کرد
نینـوا را تـا اَبَـد پـاینـده کـرد
***
داروی آلامِ بیـمارانِ ماست
اُلگوی نابِ پرستارانِ ماست
مهدوی
گفته میشود هنگامی که روسری از سر حضرت باز کردند
سر خویش را به ستون محمل می کوبید
و خون از سر مبارکش جاری میشود