چو دل را به اوهام انباشتی
خرد از نهادت ،برون داشتی
در این تیره سا روزگار بلند
چه کوته بوَد فرصت آشتی
****
تا کجا باز دلم محو تماشای تو بود
دل من، زورق آواره ی دریای تو بود
من حبابی به تن موج خروشان توام
آه ای عشق ،جهان ساحت زیبای تو بود
****
خلوتسرای دنیا ،جانا وفا ندارد
جز رنج بیتو بودن ،بر جان ما ندارد
صد آستین پرنده ،در سینه دارم اما
جز زخم آسمانها ،بر من روا ندارد
****
نیم مستیمو ،نیم عریانیم
در دل عن قریب پنهانیم
ما پریوار چون خدا هستیم؟
نیم دیویم و نیم انسانیم
****
با دل منشین ،اگر جهان میخواهی
آوازه و مدح این و آن میخواهی
باقی نبود جز عارف اندر ره عشق
پنهان نشود آنچه عیان میخواهی
****
میکشد چشمت مرا تا عمق گندمزارها
تا هجوم دوردست دسته های سارها
میبرد نوشاک آغوشت حریم پیرهن
آه،فردا میرسد !،شب خفته در آوارها
***
تمام چاه ها پر گشته از دجّال کشمیری
و ما تنها ،و تو تنها، در این رنج اساطیری
تو در اکناف کعبه با کدامین ماه تابیدی
که شب لبریز شد از جمعه های سرد دلگیری..