هنگامه
هنگامه ی مستی ست
قدح پُرسازید
هنگامه ی عشق ست
همیانه ی جان را ،
پُر از دُرّ سازید
بهرِ گذر ازدنیای خاکی ،
به دنیای نور
هرچه زودتر، بروید به کوششی
پل سازید
همه این جانِ مجاز
بهرکسب معنا
به قماری ، همه را
به خالقِ جان بازید
همه دستارِ ریا بردارید
بجای امر نمودن یکریز به دیگران
بجای کوششی ناکارآمد، از بهرِ بنای دگران
اول بروید خود سازید
بعد هم تا به ابد
به خالقِ دل بروید دل بازید
اگر اینهمه بجا آوردید
تازه آنگاه ، به خویشتن نازید
حال با اینهمه حال
هنگامه ی عشق است
بروید نی بزنید
سوزدل برآورید و،
باز هم مِی بزنید
ساعت و وقتش مهم نیست، فقط هرچه زودتر
نه فقط اوایلِ بهار، در فصلِ عیش
حتی در روز کریسمس
به اوجِ سرما، اوایلِ دِی
لبی به ساغر بزنید
مهم اینست که دل خوش باشد
همه مِی ، بهر سلامتیِ دلبر بزنید
این مهم نیست که همیشه ،
اشک ریزید به نِی
بهر شادی بروید گاه
داریه و دمبک بزنید
افسردگی و امید ازکف دادن
آفتی بدکاره ست
اینهمه محافظه ،
آخر، تا به کِی ؟
گاه هم بروید دلی به دریا بزنید
این زشت است که همیشه
عصا قورت دهید
گاه ، فروتنی پیشه کنید
بروید کمی هم مستخدم خویشتن باشید
زمینِ دنیایتان را،
یه کمی تِی بزنید
از وقتی که ،
یکباره بزرگ شدیم
همه چیز، خراب و ویرانه شد
کودکِ درونِتان را ،
بیابید و،
تپه ای سرسبز
مخملین و دلچسب ،
بیابید و،
یک شکم سیر
روی چمن اش قِل بزنید
بهمن بیدقی 99/5/14
بسیار زیبا و آموزنده بود
دستمریزاد
موفق باشید