حرف های دخترانه

 خدایا.!!!
هزاران بار تو را سپاس که مرا یک دختر آفریدی یک زن
 با تمام عاشقانه ها
با تمام مهربانیها
گر چه گاه و بیگاه قلبم می شکند و روزی نیست که اشکم جاری نباشد
 اما این قداست عشق من است چرا که خالق من کسی است که پاکیِ عشق را برایم معنا کرد
 و از روح خودش در من دمید
گفتی مرا دختر آفریدی
یک زن
که جلوه گر عشق تو در دنیای خودم باشم
گفتی تو را به دنیایی می فرستم که بعضی از تو بعنوان موجودی ضعیف یاد میکنند
 اما نگران نباش چرا که تو با وجود همه ی اشک ریختن ها و ظرافتهای دخترانه و زنانه ات قدرتمندی
 که اگر قدرتمند نبودی خالصانه دوست نمی داشتی 
و دوست داشته نمی شدی
خدایا!!!
گاهی با خود می گویم مرا چه به قدرتمندی؟؟
من هنوز هم یواشکی با مداد رنگی هایم آرزوهایم را نقاشی می کنم
گاهی حتی همین پاکی عشق را لابه لای دفتر  نقاشی ام با رنگ سرخ می کشم و با شرمی آن را از دید همگان پنهان می کنم
 آخر دوست دارم نقاشیهای عاشقانه ام را فقط تو ببینی
چرا که تو قضاوت نمیکنی
 و درد مرا خوب میفهمی
 تو عشق مرا می بینی
 و نمی گویی شرم بر تو باد
 تو میدانی که عشقِ من
عشق به زمین و زمان است
عشق به دنیا و موجوداتش
 و عشق به بشریت
و من نه بیمارم
نه نیازمند مداوا
من فقط عاشقم
 چون یک دخترم
 یک زن
 با خود می گویم آخر مرا چه به قدرتمندی؟
 چرا که هنوز هم با مُهره های رنگارنگ
 گوشواره های آویز و دستبندهای خوش رنگ درست میکنم 
تا بگویم
 من یک دخترم
 یک زن
 با آرزوهای قشنگ
من گاهی با همین چیزها دلخوشم
و تو میگویی من با دلخوشیِ تو دلخوشم
خدایا!!
پس این را چه میگویی؟؟
من هنوز هم گاهی دچار حسادتهای دخترانه می شوم
گاهی هم با گفتن یک تو آنقدر بغض میکنم که میخواهم زمین و زمان را به هم ببافم
حال با این اوصاف من هنوز هم، لیاقت تجلی عشق تو را بر روی زمین دارم؟؟
و باز گفتی:
تو یک دختری 
یک زن 
یک عاشق
 و مهربانی در ذات توست
 حتی اگر خرده ای هم بر تو باشد 
باز هم بر می گردی به اصالتت
 و آن زن بودن توست