سه شنبه ۴ دی
باغ شعری از عسل اسدیان
از دفتر دلگیری ممتد نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۹ ۱۶:۲۳ شماره ثبت ۸۸۵۱۴
بازدید : ۴۸۴ | نظرات : ۲۹
|
آخرین اشعار ناب عسل اسدیان
|
باغ
*****
روزی که باران زد
یادت هست؟؟؟
گریه ئ ابر ،آشناترین چشم بود
و توکه باغ و بهار و درخت بودی
نفهمیدم چگونه غروب آخرین طلوعم شدی
یادت هست؟؟
تازه باران زده بود
برتن باغ
باغ مان داغ و خورشید چراغ ما بود
تو ولی یادت نیست
آمدی ورفتی
چون برق چون باد
در سکوت فریاد
چشم باغ ونگاه تو وباغ چشمم
افسوس زرد شدو سیاه وسفید
یادت هست؟؟
ببین میدانی ؟تابستان گذشته؟!!
آری...چهارمین تابستان
اما...باران زد
گویی عجیب است
یادت نیست؟؟
هوای آفتابی باغمان
به طرفه العینی به گریه افتاد
یادت هست؟
روزی که باران زد
عسل اسدیان(آتی)
مرداد99
|
|
نقدها و نظرات
|
درود بر شماجناب زندي نازنين سپاس از اينكه خوانديد پايدار باشيد | |
|
سلام ودرود برادر هم قبيله و فرهيخته ام ممنون كه مثل هميشه خوانديد مانا باشيد به مهر | |
|
درود بر معصومه نازنينم سپاس كه خواندي بانو جان پايدار باشي و سلامت | |
|
درود فراوان بر استاد دزفولي نازنين چون هميشه بر بنده لطف داريد سپاسگزارم زيبا خوانديد پايدار باشيد در پناه ايزد | |
|
درود جناب جمعی نازنین ،ادیب واستاد فرهیخته منت گذاشتید تشریف آورید به صفحه بنده خرسند شدم وبه خود بالیدم سپاس از اینکه خواندید و سپاس بیشتر از اینکه زیبا خواندید پایدار وسلامت باشید استاد گرامی | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
با آرزوی بهترینها برای شما