سه شنبه ۴ دی
اشعار دفتر شعرِ دلگیری ممتد شاعر عسل اسدیان
|
|
دیروز که رفتی
من
هوایت به سرم زد
|
|
|
|
|
وتنها میان بازوان استوارت...
|
|
|
|
|
آی بشریت....
صد افسوست باد
این طنابهای تاریک و
چاههای فرسوده ات
عاقبت شد مدینه ما
|
|
|
|
|
تمامیت شعرهایم تقدیمت بود
وتو زندانی حصار سینه ام
چه بالا
چه پایین
|
|
|
|
|
آمدی ورفتی
چون برق چون باد
در سکوت فریاد
چشم باغ ونگاه تو وباغ چشمم
افسوس زرد شدو سیاه و
|
|
|
|
|
با تاب تن پیچك سپید
همراه گلدان بنفشه
با سایه ئ گل زنبق كبود
مسحور شكوفه های گیلاسی
|
|
|
|
|
ای کاش میتوانستم، از پشت این پنجره ها
از حصار این ازدحام سیاه وسنگین
و از قید انبوه آجرپاره ه
|
|
|
|
|
این جاده ها چرا
ما را نمیبرند
ارباب های دهر
ما را نمی خرند
|
|
|
|
|
صدای نم نم باران
كرشمه های گل
نیوش خواهم كرد
نغمه ئ خوش بلبل
|
|
|
|
|
كسی كه عمری نگاهش
وصدایش
الهام بخش لحظه هایم بود
چرا نماند؟؟؟
وقتی كه رفت چرا؟؟
مرا همراه خود ن
|
|
|
|
|
زلال تر از چشمه اشک بودی
و
غرق نگاهت میشدم
تصنیف عقیق چشمهایت را
من بودم
که می سرودم
|
|
|
|
|
بگو باران ببارد
چترمن باز است
برایم لحظه لحظه
قطره ء باران نیاز است
|
|
|