آنجا که در رُستَنگاه ستاره ماه شد قربانی
آمد پدید از این غم عادتی شیطانی
که گفتند ماه مجنون است
ستاره سرخورُ افیون است
مردمان یکسر همه تارک یکدیگر شدند
هر یک بی وفاتر از آن دیگر شدند
سخت شد بر زمین میوهُ شیرین شدن
تلخ شد در آن زمان چشمه و دریا شدن
ناگاه ضجّهٔ فریادی عظیم
برآمد که؛ای زیبا ای کریم!
رسم بنده پروین این نبود!
یار من رفت،شرط ما آخِر این نبود
زد ندا آرام آن حور نبی
که؛شما در عشقید خود خسی
بدان اشکها ریخت آن نوپاب دور
که؛قصد ما عشق بود،هجران نبود
ما نه آموزگار هجر و نفرتیم
آمدیم عشق آموزیم
ندانستیم خود آموزگار فصلُ رخوتیم
جان شیرین داد ماه را پروردگار
آن دو چندسالیست هستند رستگار
خود ندیدید،عیب ما میکنید؟
بد نیست اگر نگاهی به آن بالا کنید...!
رفت حورُ ماند تنها عاشق دلخسته باز
کرد بالا را نگاه و دریافت راز
آندورا دید شیدا و عزیز
عشق خود را دید در قعر حزیز
گفت؛دلیل بی وفایی این نبود!!
ذات بد بود هر چه بود
عشق را بطلان نبود.
زیبا بود
قافیه مقطع؟
بود،نبود؟