از خوانندگان محترم و اساتید فر هیخته عذر خواهم که
این بار بر خلاف عاشقانه هایِ همیشه ، حسرت نامه تقدیم میکنم چون بقول سعدی:
( یک شب تاءمّلِ ایام گذشته میکردم و بر عمر تلف شده تاسف و میخوردم
و سنگ سراچه ی دل به الماسِ آب دیده می سفتم واین ابیات مناسب حال خود میگفتم)
( هاله ی شرمِ حضور)
دیشب تمامِ زندگیش را مرور داشت
بیچاره ای که هاله یِ شرمِ حضور داشت
می دید صورتِ شبِ یلدا گرفته است
اویی که سیرتی همه از جنسِ نور داشت
روزی امید وار به حور و قصور بود
حالا نه قصر، بلکه هزاران قصور داشت *
از بس که در سیاهی یِ خود غرق گشته بود
ترسی عجیب از شبِ تاریکِ گور داشت
در نامه اش نداشت به جز عشقِ اهلِ بیت(ع)
امّا ز جُرمِ خویش کتابی قطور داشت
آتشفشان به سینه ی او بود و از دو چشم
بر چهره سیل ها ز مُذابِ بلور داشت
بر اِستنادِ آیه یِ " لا تَقنِطو" ولی **
چشمِ امید جانبِ رَبِّ غفور داشت
محمد حسین اخباری - تیرماه 99- قاین
پی نوشتها
* کلمات (قصور) در دو مصراع جناس تام چون واژگان ( قصر و قصور) هم به معنای کاخ و کاخهاست و هم به معنای تقصر و تقصیرات
** اشاره به آیه ی ( 53 سوره زُمَر)
" لا تَقنِطوا مِن رحمت الله انّ الله یغفر الذنوبِ جمیعا"
هزاران درود بر شما بزرگوار
از حسن نظرتان سپاسگزارم