چهارشنبه ۲۸ آذر
شهر پر آوازه (تهران) شعری از علی معصومی
از دفتر غزل واره ها نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ جمعه ۲۰ تير ۱۳۹۹ ۱۸:۰۵ شماره ثبت ۸۷۵۸۳
بازدید : ۵۱۲ | نظرات : ۱۱
|
آخرین اشعار ناب علی معصومی
|
شهر پر آوازه (تهران)
◇●●●◇
بیاور پیش دستم دفتر و خودکار و عینک را
کمی چایی، پنیر تازه، نان گرم سنگک را
کنار پنجره بنشسته با من یار و همدم باش
بسمت کوچه ها وا کن دو چشمان مبارک را
کلاه از دود و دم دارد سر باغ شمیران وُ
به زحمت می توان دیدن چنارستان قلهک را
درختی سبز می خوابد کنار بستر رودی
دکل هم خسته شد گویا تماشاهای لک لک را !
بروی شاخه ی خشک درختی، باد با برگی
تداعی کرده گویا شرح نا پیدای سوتک را
همین جا زیر دیوار قدیمی دکه ی او بود
بیامرزد خدا بابا بزرگ خوب بابک را
برای لقمه ای نان هر سحر پشت بساطش بود
که می پیمود راه شرقی تهران و قرچک را
درون کیسه گونی از سر جالیز وا می کرد
ترُب های فرنگی، تَرّه و ریحان و زردک را
نسیم از کوچه میآمد ز عطر مرزه و ترخون
که صبح تازه ای اغوا کند اهل اتابک را
نمی بینم به ییلاقات تهران نغمه ساری
به جز برجی نخواهد رُست دامان ولنجک را
به قربانگاهیِ این شهر پر آوازه خواهم برد
کمی از آه سرد چشمه دیزین و شمشک را
☆☆☆☆☆
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و خاطره انگیز بود
دستمریزاد