چهارشنبه ۲۸ آذر
|
آخرین اشعار ناب سمیرا_خوشرو
|
نهال در باد
سجاده ی دلم را با #اشک باز کردم
از خود شدم که بیخود #راز و #نیاز کردم
تعظیم کرده بودم مثل #نهال_در_باد
گفتم #خدا #کمک کن، با ناله ها و #فریاد
بارانِ #گرم چشمم گلهای چادرم را
سیراب کرد و یک آن گلخانه شد هویدا!
بادی وزید و #آرام دستِ #نسیم بوسید
شمع #نگاهِ من را وقتی که اشک را دید!
سرتاسرِ اتاقم پیچید عطرِ #طوبا!
رفتم میانِ دشتی از بوته های زیبا!
آب و هوا #بهاری #رودی سپید و #جاری!
با گُل نبود آنجا جز چهچه #قناری!
یک آن دلم #هوس کرد #سیب و انارِ #شیرین!
با #ناز #شاخه آمد گفتا بگو کدامین؟
یک دار و چند میوه؟! اینجا کجاست یا #رب؟
خندید بوته ی یاس... می سوختم من از تب!
آرام باش #دختر، #بیگانه نیست اینجا
این حرف شد برایم #امواجِ سردِ دریا
حوری مرا #بغل کرد تا قصرِ #آرزو بُرد!
از هر طرف که می دید من را به جستجو بُرد!
در گوشه ی اتاقی #پیرزنی #جوان شد!
وقتی دویدم آنجا #آیینه ای عیان شد!
آیینه از #گذشته از #حال و مشکلم گفت!
از ختم #غصه هایم، از #شادیِ دلم گفت!
از سینه ام کشیدم آهسته #خارِ غم را
باران #شوق می شست گرد و غبار غم را
با اشک و #ذوق وقتی از #خوابِ خوش پریدم
دیگر میانِ قلبم آن #زخم را ندیدم!
#سمیرا_خوشرو_شبنم
#مثنوی
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
موفق باشید