« بازي »
ای خالق زمانه ، بر گو تو این چه بازی
بر مـا هـر آنچه آمد، بازیچه بود و بازی
راضی تو گـر نـبودی ، ما را نبود راضی
پس از کجا بـیامد ، نیرنگ و حُقه بازی
مخلوقت اَر بـیارند ، با شون1 چرا بسازی
مردم به حُقه بازی ، با دین کننـد بازی
امـر تو را شمارنـد ، در جزءِ حیلـه بازی
با آستیـن کوتـاه ، دستـی به این درازی
دین امر خالق آمد ، با عشق و سر فرازی
بر امر و نهیت اینها ، کی می شوند راضی
کار تو گر در آمـد ، در رأس پاکبـازی
از ما همش در آمد ، تزویـر و حیله بازی
دستور تو نـدانند ، باید شوی تو راضی
دستورت این بـدانند ، یک روزه و نمازی
خلاق آفرینش ، گویا تو هم که راضی
سرتاسر جهانـت غِش2 است و حُقه بازی
دین رشته ای صحیح است،درقلب مؤمنینی
دین صحتـی ندارد، با جنگ و ترک تازی
رفع خطر نمایـد ، از هر زیاد و آزی3
دین پاسبان روح است،ازدین توباش راضی
مردم زِ دین خلاّق ، شاکر بُوَند و راضی
دین را به خود بـبندند ، با کبر و بی نمازی
قرآن زِ بر4 بخواننـد، با لهجه ی حجازی
و ز معنـی اش نـمایند ، اظهار بی نیازی
امر خدای را خلق ،گیرنـد جزءِ بازی
حتماً خدا نـباشد، زین خلق خود که راضی
حکم خدارواجست،گوین به هم چو رازی
طبقش عمل نـدارند،آخوند و شیخ و قاضی
حکم خدا بگویند ، مانند صحنه سازی
با آب و تاب روشـن ، با فلسفه درازی
تا بر زیانشان نیست ، گوین به سرفرازی
تا بر زیانشان آید ، بگریزن همچو تازی5
گر اینچنین نباشد،آن جُرم و معصیت چی6
آن معصیت به یک بار،جرمش به این درازی
ازخالق جهان کُن ، آخر حسن تو شرمی
اظهار بندگی کن، کـردی زبان درازی
***
1- با آنها 2- مکر-خدعه 3- حرص وطمع 4- حفظ 5- سگ شکاری 6- چیست
حسن مصطفایی دهنوی
وز معنی اش نمایند اظهار بی نیازی
درود استاد دهنوی
پدر بزرگوارتون واقعا خیلی دید عمیقی داشتند هرچند من نگاه مذهبی ندارم ولی از نظر انسانی گاهی این مسلمان نماها مایه خجالت و پدر فقیدتون به راستی زیبا سرودن