ندارد زندگی بی عشق غیر از عمر مَا فَاتِی
نبیند آدمی سنگین تر از این، پس مکافاتی
نمی افتاد اگر عقل از سرم، در بُرهه ای، هرگز
نمی بُردم گمان عاشق شدن هم دارد آفاتی
گذشت ایّامِ عمر امّا دریغا، دیر فهمیدم
جنون با عشق ورزیدن کجا دارد منافاتی؟
به عشق از زندگی حظ می بَرَد هر کائنی، وَ الله
به غیر از عشق نبود هر چه هست الا اضافاتی
بر اینم من که هستی نیست الا عشق، بگذارید
تمام مردم دنیا بخوانَندَم، خرافاتی؟
بجز وحدت نباشد هیچ چیزی در میان، احوَل
میان عاشق و معشوق بیند اختلافاتی
جنون ورزیده باید بود، زیرا، باری از مجنون
علیهِ خویشتن هرگز نگیرند اعترافاتی
بیا با عشق ورزیدن خودت را کشف کن، زیرا
که لذّت بخش تر از این ندیدم اکتشافاتی
مُزخرَف گفته اند آنان که گفتندَت: نَورزی عشق
کسی بی عشق طی کی کرده است آیا مسافاتی؟
هویدا می شود بی پرده در یک چیز، تنها، عشق
مراعات النّظیر ما و او در اعتکافاتی
نورزم عشق اگر پیوسته طبعم کور بادا، کور
تراود کی غزل از طبعم آیا بی زحافاتی*
@@@@@@@@@@@@@@@@@@
* زحافات= جمع 《زحاف》: اصطلاحی است در علم عروض که اجمالا به نقص در رکن سالم شعر اطلاق می شود
موفق باشید