ارباب من حسين است
عمريست با محبت درگير عشق يارم
پس كي رسد دلم را شوق وصال يارم
عمريست تا كه من هم اواره باشم اي دوست
تا شايدم بيايي بينم جمال رويت
در بزم خوبرويان راهي براي ما نيست
اي يار دلنوازم تو رهنماي من باش
بي پرده گويم اي دوست جانان فداي رويت
من زنده محبت از سوي يار خويشم
اي يار باصفايم ره توشه اي برايم
آماده كن كه من را باشد سفربرايت
هجر تو اي بهارم باشد براي من سخت
اي كاش تاشود جان در راه تو فدايت
پس اي دل حزينم آماده باش چون آب
بحر وصال يارت باشي روان به راهش
من كشته محبت اي سرو ماه رويم
من را بدان محرم چون قلبم از حسين است
آواره كرده من را حب علي و زهرا
هردم به كوي وبرزن ذكر لبم حسين است
آوارگي برايت باشد براي عاشق
آمال و آرزويش برنامه اش حسين است
هردم نگاره كردم در كوي ماهرويان
ديدم به لب گشودند ارباب من حسين است
جبريل بحر رويش اماده ميشود تا
جانش كند فدايت چون ماه او حسين است
گيتي به اين بزرگي هستي به اين واسعي
جانان به لب گشايند اين عشق ما حسين است
ساقي به روز خونين با ديدگان خوني
گويد ز اشك و ماتم ارباب من حسين است
ياسش به وقت آخر سر بر زمين گذارد
فرياد جان وجانان ارباب من حسين است
بحر و بر و سرو و ماه ذكرش بود حسين جان
وز دل بگويد حيدر اين بي كفن حسين است
در اين جهان كه باشد دل را اسير زهرا
زهرا ز دل بگويد اين دلبرم حسين است
زهرا به روز محشر با ديده گان گريان
گويد به لب دمادم اين عشق من حسين است
ام البنين كه باشد مادر براي ارباب
ذكر شب و نهارش اين جان من حسين است
روز دهم كه باشد روز جدائي او
زينب به ديده گويد سردار من حسين است
بيچاره ام حسين جان ارباب من نگاهي
بنگر كه در دل و جان ذكرم حسين حسين است
حيران ابروانت مبهوت گيسوانت
جبريل و ميكئيل و آدم بود برايت
هركس تورا بديدت ماتش برد حسين جان
چون يوسفان عالم اذكارشان حسين است
در نينوا كه باشد ازخود چو روز محشر
زينب ز دل بگويد سالار من حسين است
معبود من كمي لطف بربنده ات نمايان
فرياد اين غريبه آرام جان حسين است
چون مجلسي بيايد يوسف به آن درآيد
زيباييش كم آرد چون ماه حق حسين است
در طول عمر كوتاه هركس به لب گشايد
اي خالق دوگيتي به نعمتت حسين است
ارباب من به ناچار دست مرا گرفته
فرياد بينوايان عشق خدا حسين است
عهدي بود ميان ارباب اين غلامان
چون كس بخواهدش جان اين صاحبش حسين است