شرمِ شمشیر
وجدان که نباشد، آدم ازحیوانی خونخوار،
پست تر میشود
مثلِ ملعون ، ابن ملجم
شبیهِ لشکرِ ملعون ، عُمرِسعد
همه ملعون های آن جمع
وجدان که نباشد ، قاتل قبل از قتل هم ،
میتواند که بخوابد
ولی شمشیر، مضطرب بود
نتوانست که بخوابد
همه جانش ، کفِ دست شد، شمشیر
رو به آسمان دعاکنان ،
که بیدار نشود صاحبِ شمشیر
چِندِش اش میشد ازصاحبش ، شمشیر
با خودش می گفت :
ایکاش، درخدمتِ قومِ بنی هاشم بودم
خجالت میکشید که مالِ اوست، آن شمشیر
پا نداشت بگریزد
دلش بدجور، شور میزد شمشیر
یادِ خوارج ، نقشه ی شومِ قتل ،
دلِ او را ، می شکست
یادِ اینکه خونِ شاهِ دین ،
مهریه ی قول و قراری ،
زشت و پَست است
غمی قدرِ آسمان ،
برسینه ی تیزش می نشست
میکرد خدا خدا ، آن شمشیر،
صاحبش درخواب بمیرد
ولی وقتی مسجد، مُزیّن شد به علی،
پُر از تب شد ،
نفسش بند آمد ، خدا خدا کرد که بمیرد ، شمشیر
از مزه ی زَهر، دهنش تلخ شده بود
نمیخواست که قاتل باشد ،
آنهم قاتلِ علی ، آن شمشیر
قاتلِ یک شیر؟
آنهم شیرِخدا ؟
استغفرالله ،
لبش را گاز گرفت آن شمشیر
قبل از اینکه خون بگرید ،
اشک ریخت آن شمشیر
وقتی که مسجد ، پُر شد از روحِ خدا
بانگِ اذانِ علی رفت سوی خدا
ملعونِ پَست، مثل اسب،
هنوزخوابیده بود
علی بیدارش کرد
پنهان شده بود از شرم ،
" به جَبرآمده آنجا " ،
شمشیر
با خودش می گفت کاش ، نظرش برگردد
دلهره داشت می کُشت ز التهابش ،
آن شمشیر
با خودش گفت : کاش مثل خنجرِ ابراهیم
تیزی ام کُند شود ، کلاً محو گردد برود
قربانیی ظاهر بشود
در آرزوهای خودش ، سِیر میکرد شمشیر
رؤیای یک فرار داشت ، آن شمشیر
وقتی بی وضو ،
ملعون به نمازِ دروغین ایستاد
دست ملعون ، تا که خورد به شمشیر
قبض روح شد شمشیر
بهمن بیدقی 99/2/24
غمگین و زیبا بود
لعنت بر ابن ملجم و خوارج
شهادت مولا علی (ع) تسلیت